کل جایی که دانشکده صدا و سيما برای مطالعات فرهنگي، اجتماعي، سياسي یا مذهبی دربارهي تلويزيون دارد، گروهي است به نام گروه ارتباطات؛ کلاً يک گروه است. دانشکده صدا و سیما کلاً چند تا گروه است؛ یک گروه تبليغات بازرگاني است، يک گروه تحقيق در ارتباطات دارد، يک گروه ژورنالیسم خبري دارد، فکر ميکنم يک گروه مديريت رسانه هم دارد. اما تا آن جايي که من خبر دارم غير از رشتهي تحقيق در ارتباطات، هيچ کدام از آن رشته ها مصوب وزارت علوم نيست. اصلاً مدرکش اعتبار ندارد، يعني اين قدر زحمت نکشيدند که مدرک این را رسمي کنند! سیلابس های اين را تصويب کنند، کتابهاي متناسب با این رشته ها را بنويسند.
چند سال است که اين رشته های جدید راه افتاده؟
فکر ميکنم قبل از آقاي ضرغامی این چند تا گروه اضافه شده و خيلي هم کليشهاي درست شد. يعني هيچ کدام گروه های معتبري نيست؛ نه مصوبه وزارت علوم دارد، نه در آن محتوای آن دروس تحولي رخ داده و نه جذب هيئت علمي متناسب می شود. الآن اين همه جوان انقلابي در دوره دکتري دارند فارغ التحصيل ميشوند، بالاخره خيلي زياد هستند. اما تحول آن چناني در هيئت علمي دانشکده صدا و سيما رخ نمی دهد و یک مجموعه ثابت همیشه هستند.
مثلاً در حوزهي مستند؛ خب تلويزيون در این حوزه ضعف و نیاز اساسي دارد، کلي کار مطالعاتي لازم دارد. چه در مستند سياسي و چه مستندهاي ديگر، مستند حيات طبيعت داريم که خودش يک فازي است، مستند اجتماعي داريم و ما احتياج داريم به اين حوزهها. لیکن در دانشکده صدا و سيما هيچ جايي براي مطالعات مربوط به مستند وجود ندارد. اینها احتياج به مطالعات دارد. دانشکده صدا وسیما کلاً يک گروه توليد دارد که آن جا فقط کارگردان و تهيه کننده تربیت می کند، عنوان تربيتي اش کارگردان و تهيه کننده است فقط. ما احتياج به مستند ساز سياسي داريم، ما احتياج به مستند ساز اجتماعي داريم، فقط دوربين به دست گرفتن و فيلم گرفتن نيست، يک نگاه تئوريک ميخواهد، بينش ميخواهد، بصيرت فرهنگي ميخواهد، جایی برای آموزش اینها در دانشکدهي صدا و سيما وجود ندارد.
شما در مرکز تحقيقات صدا و سيما هم که ميرويد همين طور است. يعني مرکز تحقيقات صدا و سيما که يک زماني از مراکز معتبر بوده، الان از بي اعتبارترين مراکز تحقيقاتي است. مرکز تحقیقات صدا و سيما بيايد الان اعلام کند ما مثلاً در حوزهي برنامههاي مناسبتي دو تا گزاره توليد کرديم، دو تا راهبرد توليد کرديم براي تبيين بهتر اين برنامه. هیچی ندارد، دستش خالي است. در حوزهي ورزش، در حوزهي خانواده، در حوزهي کودک، در حوزهي سياسي و سایر حوزه ها دست مرکز تحقيقات خالي است. مطالعاتي که در مرکز تحقيقات صورت ميگيرد، عمدتاً نظرسنجي است. اینکه فلان فيلم و فلان سريال اين قدر بيننده دارد و اين قدر رضايت از آن وجود دارد یا ندارد.
شما همين انتشارات مرکز تحقيقات را نگاه کنيد متوجه وضعیتش می شوید. کتاب هايي که مرکز تحقيقات صدا و سيما در دورهي آقاي ضرغامی منتشر کرده فکر نميکنم ده تا بيشتر باشد که هيچ کدامش اعتباري در مجامع علمي کشور ندارد. خود انتشارات سروش صدا و سيما شما برويد ببينيد چند تا کتاب تئوريک منتشر کرده؟ توليداتي که اينها انجام دادند، عمدتاً پایان نامه های همین دانشکده صدا و سيما يا جاهاي دیگر است که برای ارتقاء شغلی تولید شده اند.
يا همين مجلهي «پژوهشهاي ارتباطي» که قبلا اسمش «پژوهش-سنجش» بود و الان مجلهي علمي پژوهشي است، اين مجله که ويترين تمام توليدات علمي صدا و سيما است و هر کس تولیدی دارد، ميتواند آن جا به عنوان مقالههاي پژوهشي ارائه کند، امتياز هم دارد، همه هم علاقه دارند به آن مقاله بدهند، يعني هر چيزي باشد حتما ميآيد در اين ويترين؛ مقاله هايي که آن جا وجود دارد، بسیار به ندرت متعلق به پژوهشگرهای مرکز تحقیقات است و خیلی هم مقالههاي نازلی است. واضح است که دستش خالي است ديگر. يعني اين سيستم مديريتي براي تربيت نیروی انساني هيچ کاري نکرده.
براي استفاده بهينه از نيروي انساني موجود هم کاري نکرده است. روند شایسته سالاری در تلويزيون روز به روز دارد افول ميکند. چه طور ميشود يک نفر امروز رئيس شبکه يک است، فردا ميشود رئيس شبکهي چهار؟ مگر شبکهي چهار حيثيت متفاوت ندارد؟ مگر شبکهي دو حيثيت متفاوت ندارد؟ امروز مثلاً يک کارمند ساده است در سازمان، فردا ميشود رئيس یک شبکه! اين اتفاق را ما داريم ميبينيم. الان در سازمان صدا و سيما اين اتفاقات دارد ميافتد.
يا آقاي دارابي که هيچ سابقهي هنري و فرهنگي ندارد، يک آدم کاملاً سياسي است، ميشود معاون سيما!
کجا بودند آقای دارابی؟
آقاي دارابي از اول که در صدا و سيما نبوده، يک مدت ميشود مدير کل پارلماني صدا و سيما، بلافاصله ميشود معاون سيما! یعنی ما در جمهوري اسلامي يک نفر نداريم که فرهنگ را بفهمد، سياست را بفهمد، انقلاب را بفهمد، کار تلويزيون را هم بفهمد بشود معاون سيما؟ بله، ممکن است صد نفر نداشته باشيم، ولي يک نفر هم نداريم؟
ببينيد اين اشکال را اگر شما بخواهيد اين طور بگيريد، ما ميتوانيم آن را نسبت به خود مقام معظم رهبری هم بگيريم که آقاي ضرغامی را از سپاه برداشت گذاشت رئيس صدا و سيما.
از سپاه گذاشته نشد؛ اتفاقا آن موقع که آقاي ضرغامی انتخاب شد، همه ميگفتند جزء بهترين انتخابها بود. به خاطر اين که خودش از صدا و سيما بود، جزو بچههاي حزب اللهي بود که در خود صدا و سيما بودند. اصلاً آقاي ضرغامی از اول صدا و سيمایی بوده و سپاهي نبوده. آقاي ضرغامی اولين کارش را با خبرنگاري در شبکهي راديويي تهران شروع کرد. بعد هم در صدا و سيما بوده و مدتهاي مديدي معاون پارلماني صدا و سيما بود و چون در معاونت سينمايي وزارت ارشاد موفق بود، به ریاست صدا و سیما منصوب شد.
آقاي ضرغامی در ابتدا خوب کار ميکرد، او اول که آمده بود، دیسیپلین ها خاصي براي ادارهي سازمان گذاشته بود. بعداً به مرور در طول سه سال اخير به خصوص اين اتفاق افتاد. بعلاوه که آقا به او چارچوب داده، صدا و سيما را مطلقاً به آقاي ضرغامی نسپرده. آقا رهنمود داده اند، متعدد از آقاي ضرغامی و تيمش مطالبه داشتند، تذکر دادند. ما نميگوييم آقاي ضرغامی باید صدا و سيما را بهشت و گلستان کند، ولي از وضعيت موجود که عقب تر نبايد برود. ما نميگوييم بهترين سريالهاي خانوادگي را بسازد، ما ميگوييم ساختمان پزشکان نبايد از آن در بيايد. اگر ساختمان پزشکان درآمد، کسي که اين را ساخته يا از آن حمايت کرده يا مجوز آن را داده بايد توبيخ بشود، بايد تحقير بشود، نه اين که تشويق بشود.
ببينيد پاسخی که الان مديران یا حتی عموم جامعه بخواهند به شما بدهند، اين است که برخي از اين ايراداتي که شما وارد ميکنيد، نظر شخصی شماست. مثلاً در مورد همين ساختمان پزشکان، خب ميگويند عموم جامعه اين را پسنديد، خيلي از نخبگان جامعه اين را پسنديد...
نظر مقام معظم رهبری برای رئیس سازمان ملاک هست یا نه؟ آقا اولي الامر است يا نه؟ اگر آقا نپسنديد بايد ادامه پيدا کند؟ آقا در حکم آقاي ضرغامی فرمودند «اميدآفريني»، اميد يعني تلخی، سياه نمايي، بدبختي، درد و رنج و تاريکي نبايد باشد.
يعني هميشه بايد گل و بلبل باشد؟
معناي حرف آقا اين است؟ اين که آقا ميگويند بايد اميد آفرین باشد...
از طرف دیگر هم می گویند انتقاد سازنده باید باشد.
انتقاد هم ميتواند اميدآفرين باشد. آيا در سريالهاي تلويزيون در طول سه تا چهار سال اخير، ما به سوي اميدآفريني حرکت کرديم يا از آن دور شديم؟ من ميگويم دور شديم.
همين؛ نکته اين جاست که «شما» ميگوييد دور شديم. ممکن است خود کارشناسان سازمان بيايند 10 تا 50 تا برنامه شان را نام ببرند که امیدآفرن بوده. کما اينکه آقاي ضرغامی ميروند کربلا به آقاي سيستاني رزومه کار ميدهند، آقاي سيستاني تشويق ميکند ايشان را و ميگويد خيلي بهتر کار کنيد. یعنی می خواهم بگویم اعتراضي که الآن از طرف عده ای دارد به صدا و سيما ميشود، يک اعتراض همگاني نيست. ببينيد از اين طرف ما برمي گرديم ميگوييم چرا برنامه هايتان اين قدر مضحک شدند؟ از طرف ديگر يک عده ميگويند چرا برنامه هايتان جذاب نيستند اصلاً؟ چقدر برنامه هايتان جدي هستند، چقدر خشک هستند.
اعتراض جامعه مدرسين حوزهي علميه قم به وضعيت صدا و سيما در حضور رهبري، به عنوان علماي شاخص بلاد در جامعه اسلامي کفايت نميکند بر اين که وضع صدا و سيما خيلي خوب نيست؟
چرا؛ ولي صدا و سيما ميتواند بگويد من وظیفه ام تنها تامين نظر جامعه مدرسين نيست. ما ميخواهيم عموم مردم را جذب کنيم تا به سمت ماهواره نروند.
يعني مردم ميخواهند بي دين شوند، جامعهي مدرسين ميخواهد آنها را ديندار کند؟! يعني مردم بي دين شدند؟ منظور صدا و سيما چيست؟ البته فکر نکنم صدا و سيما يک چنين حرفي بزند! شما داريد ميگوييد ملاک ارزيابي چيست؟ من ميگويم ملاک ارزيابي کساني هستند که متخصص اند. جامعه مدرسين مهمترين نهاد تخصصي ديني در جمهوري اسلامي ايران است. اين جامعه مدرسين از وضعيت صدا و سيما راضي نيست.
ميگوييد مردم ملاک هستند؟ آمارهاي حداقل يک سال و يک سال و نيم اخير نشان می دهد به مراتب تماشاي تلويزيون و سريالهاي تلويزيوني افت و افول کرده است. خود آمارهای سازمان این را می گوید. چرا الان تقریباً يک سال است دیگر نميگويند ميزان بينندهي هر سريال چند درصد است؟ چرا يک سال و نيم پيش ميگفتند؟ هر سريالي که پخش ميشد سريع آمار ميدادند، چرا الان نميگويند؟ معلوم است افت کرده، من خبر دارم که افت کرده، بررسيهاي ما نشان ميدهد که افت کرده. اگر غير از اين است، آمارهايشان را اعلام کنند؛ چرا اعلام نميکنند؟
البته اين اشکال شما، اشکال قابل تاملي است؛ بالاخره مرجع نظارت بر صدا و سيما چه کسي است؟ چه کسي بايد بگويد صدا و سيما درست عمل ميکند يا غلط عمل ميکند؟ آن جا وجود ندارد، يعني نظارت بر صدا و سیما و اداره آن باید طبق قانون باشد، ولی نیست.
الان شوراي نظارت دارد چه کار ميکند؟ اگر اين کارها را نميکند.
بايد برويد با خودشان مصاحبه کنيد. ولي هر چيزي هست، نظارت مؤثری ندارد. خود اعضاي شوراي نظارت از وضعيت خودشان نگران هستند. الان آقاي نوباوه عضو شوراي نظارت است؛ همين چند روز پيش در سايتها ديده بودم که گفته بود شوراي نظارت يک شوراي بي خاصيتي است. چرا؟ چون قانون نداريم. شوراي نظارت بر صدا و سيما قانون ندارد. باید قانون مجلس برای آن تصویب شود، نه قانون داخلی خود صدا و سیما.
حالا کمی هم به برنامههاي تلویزیون بپردازیم. ببينيد صدا و سيما بين دو لبهي تيغ قرار دارد (حالا شايد شما بفرمایید اين لبهي تيغ اصلاً وهمي است) يک لبه جذابيت است و يک لبه عقلانیت و آگاهی. هرچه جذابیت بیشتر باشد، از آنطرف غفلت زايي نیز بيشتر ميشود. گویا این يک اصل است. از آن طرف هر چه قدر بخواهد برنامهها را آگاهي دهنده تر، بصيرت بخش تر کند، جذابیتش کم می شود.
اين حرف براي بيست سال پيش است؛ اين که يک سازمان بيست سال بيايد ادعا کند آقا ما دچار اين پارادوکس جذابیت-عقلانیت هستيم و نمی دانیم چه طور آن را حل کنيم، یعنی بیست سال است تکامل فکری نداشته. اگر نمی تواند حل کند، برود کنار دیگر.
خب شما پاسخی برای آن دارید؟
تلويزيونهاي اروپايي و امريکايي اتفاقاً خيلي جلوتر هستنددر حل این معضلات. مثلاً «سياست» يک حوزهاي است که خيلي ها به آن علاقه ای ندارند، خبر سياسي یا کلا برنامهي اخبار یک برنامه با مخاطب خاص است. الان پديدهاي به نام Infotainment توليد شده Entertainment يعني تفريح و سرگرمي و Information يعني اطلاعات. يک ترکيبي درست شده به نام است Infotainment یعنی سعي کردند به سمت یک نوع «خبر نرم» حرکت کنند؛ يعني خبري که به مثابه يک برنامهي جذاب بشود به آن نگاه کرد.
من ميخواهم بگويم در خيلي از حوزهها خيلي کشورهاي ديگر جلوتر رفتند، چه طور صدا و سيماي ما هنوز دارد این دغدغه را تکرار ميکند؟ به هیچ کس هم میدان نمی دهد بیاید عرض اندام کند، می گوید من خودم هستم، به هر کس هم اجازه دهم تلويزيونی ميشود، هر کس هم خلاف نظر من حرف زد، از تلويزيون بيرونش ميکنم. خب خودت حل کن دیگر! از آن طرف ميگويد حل نميشود، از این طرف به کسی هم اجازه نمی دهد کار را بدست گیرد. درها را بسته و در يک چرخهي مديريتي دارد خودش را اداره ميکند، هر کس هم که ميگويد چرا نشده؟ پاسخ می دهد که کلاً نمی شود. چون من نتوانستم، پس کلاً نمی شود، من تمام توان را دارم بکار می گیرم. چه کسي گفته توان جمهوري اسلامي همین است؟
الزاماً هم اين طوري نيست؛ مثلاً ببينيد اينها يک شبکهاي را دادند دست حزب اللهيها به نام «شبکهي قرآن» که از صبح تا شب برنامهي مذهبي پخش کند. دادند دست حزب اللهيها ديگر، واقعاً اين شبکه الان بين قشر مذهبي چقدر مخاطب دارد؟
آیا مسئوليت اين شبکه با حزب اللهيهاي حرفهاي است؟ مدير شبکه قرآن چه کسي است؟ همين الان چه کسي است؟ آقاي گروسي. سابقهي هنري آقاي گروسي چيست؟ آقاي گروسي بالاترین سابقه اش در صدا و سيما، مدير پارلماني است! يک مدير پارلماني ميتواند رئيس شبکهاي باشد که قرار است مهمترين برنامهها را توليد کند؟ من به نظرم پُست دادن به حزب اللهيهایی که توانمند نيستند، براي حذف حزب اللهی ها از میدان است، براي اثبات همين ادعاست که حزب اللهی ها نميتواند. بهترين راه براي اين که بگويند حزب اللهيها نميتوانند، این است که يک حزب اللهي ناتوان بياورند، او نتواند و آن وقت بگويند ديديد شما نمی توانید.
بالاخره يک ضعف جدي در بدنهي حزب الله در عرصهي هنر را فکر کنم شما هم بپذیرید.
چند تا از بچههایی که در جشنواره عمار رتبه آوردند از طريق صدا و سيما الان ساپورت ميشوند؟
به نظر شما جشنواره عمار با تمام توانش ميتواند مثلاً پنج تا شبکه را بگردانند؟
من گفتم پنج تا شبکه؟
یک شبکه!
من گفتم يک شبکه؟ من گفتم چند تا از اين بچه هايي که در جشنواره عمار رتبه آوردند را رئيس صدا و سيما یا معاون سيما دعوت کرده و با آنها صحبت کرده؟ ساپورتشان کرده که بروند ادامه بدهند توليداتش را؟ اصلاً کدامش را پخش کرده؟ چند تا از توليداتي که در جشنواره عمار اکران شده و اين همه استقبال شده در شهرهاي کوچک و بزرگ از صدا و سيما پخش شد؟
من قبول دارم نیروهایی هستند، ولی...
کسي که از نيروهايي که هستند استفاده نميکند، اصلاً ميشود انتظار داشت که برود نيروي جديدی تربيت بکند؟
درست می فرمایید. برگردیم به همان پارادوکس.
این پارادوکس نيست، اين براي ذهن بسيط برخي از مديران ارشد صدا و سيما پارادوکس است. اين توهم پارادوکس است. حلش سريال مختار است، سريال يوسف است. همين آقاي سلحشور از وضعيت صدا و سيما الان راضي نيست. حلش برنامهي «ديروز، امروز، فردا»ست، حلش «مستقیم آبادی» است، حلش برنامهي «سمت خدا»ست. چه کسي گفته پارادوکس است؟ چرا اين برنامههاي خوب تکثير نميشوند در صدا و سيما؟ چرا از این تجربه ها استفاده نمی شود؟
فرج الله سلحشور الآن می گوید به من امکانات بدهند، من در عرض پنج سال يک نسلي را تربيت ميکنم که اين کاري که من ميکنم را بيشتر انجام دهند. چرا حمايت نميشود؟ چرا در دانشکدهي صدا و سيما هیچ کدام از اینها جاپايي ندارند؟ نه ميرباقري، نه سلحشور، نه واحدي، نه یامین پور، نه هیچ کدام از آنهایی که برنامهي موفقي داشتند و انقلابي هم بودند. چرا ديروز امروز فردا را تعطيل کردند؟ مگر پربيننده ترين برنامهي سياسي دههي اخير نبود؟ مگر انقلابي نبود؟
خب آن يک دستوری بود که از نهادهای بالاتر به سازمان تحمیل شد.
من کاری ندارم، من ميگويم چرا تعطيل شد؟ چرا يک برنامه مثل برنامهي هفت را در اختيار حزب اللهيها قرار نميدهند؟ فردوسي پور ميتواند در تلويزيون برنامه داشته باشد، جيراني ميتواند برنامه داشته باشد، یامین پور نميتواند برنامه داشته باشد؟ اگر راديکاليزم بد است، ایجاد تشنج بد است، آنها هم راديکال هستند. فردوسي پور راديکال نيست؟ آقاي جيراني راديکال نيست؟
آقاي جيراني را سينماگران قبول دارند.
اگر قبول دارند چرا حذفش کردند؟ بالاخره يک طرفش را بايد بگيريم ديگر؛ اگر ملاک سينما گران هستند، چرا حذفش کردند؟ اگر ملاک حرفهاي بودن و ارزشي بودن است، خب چرا بقيهي نيروهاي ارزشي اين تريبون را ندارند؟ چرا ندارند؟
به نظر شما همين چرا را اگر بخواهيم پاسخ بدهيم، به چه چيزي برمي گردد؟
به شخص آقاي ضرغامی بر می گردد. آقاي ضرغامی با انتصاب آقاي دارابی به معاونت سیما نشان داد که به شايسته سالاري اعتقاد ندارد. يعني بهترين آدمي که در جمهوري اسلامي ميتواند معاونت سيما باشد آقاي دارابي است؟