چگونگي گرايش ابوذر به اسلام
نامش جُندب بن جُناده، و از قبيله بني غفار بود. قبل از رسالت پيامبر اكرم (ص)، در دوره جاهلي، ترك بت پرستي نمود. خدا را پرستش مي كرد و مي گفت خدايي جز خداي يگانه نيست. ابوذر خود گفته است؛ من سه سال پيش از آنكه به حضور رسول خدا(ص) برسم نماز مي خواندم و در علت بي اعتقاديش به «فلس»، بت قبيله، گفته اند كه روزي ديد كه سگ قبيله، خود را به كنار «فلس» رسانده و بت را آلوده نمود در حالي كه بت از خود هيچ واكنشي نشان نداد.
به هر صورت وقتي كه به ابوذر خبر رسيد كه مردي در مكه مبعوث شده و مي گويد كه پيامبر خداي يكتاست روح دردمند و جستجوگرش بي صبرانه بدنبال دست يابي به واقعيت اميد مي بندد.
برادرش اُنيس كه خبر از دعوت جديد پيامبر (ص) را آورده، مي گويد او مردي است كه راست مي گويد در حالي كه قريش برايش چهره عبوس كرده اند.
بدنبال اين خبر ابوذر راهي مكه شده به حضور پيامبر اكرم (ص) مشرف و اسلام را بر مي گزيند. ايشان را از پيشگامان غير قريش، و چهارمين يا پنجمين مسلماني دانسته اند كه به اسلام گرويد.
ابوذر صحابي بزرگ پيامبر (ص)
علاقه به حقيقت، صداقت و روشن ضميري بي نظير ابوذر غفاري، ايشان را به يكي از اصحاب بزرگ پيامبر اكرم (ص) تبديل نموده، عنصر لياقت، روشن ضميري، خوش طينتي، و … هر چه بود از ابوذر مسلماني دگرگونه و متمايز با ديگران مي سازد.
پاكي و تشنگي خاصش به حقيقت جويي، باعث مي گردد كه باران رحمت ديانت اسلام را كه توسط پيامبر (ص) بر انسانها عرضه مي شد با صداقت تمام پذيرا شده، در مقاطع مختلف ايفاي نقش كند. ابوذر بعد از اينكه مسلمان شد تا پس از جنگ بدر و احد در ميان قوم خويش مقيم بود سپس به مدينه به حضور پيامبر اكرم (ص) رسيد حضرت رسول (ص) در برخي از غزوات ايشان را در مدينه جانشين خود مي نمود از جمله به هنگام غزوه ذات الرقاع و غزوه بني المصطلق (المريسيع) جانشين حضرتش بود.
در فتح مكه پرچم بني غفار را داشت. در جنگ تبوك ابوذر از سپاه اسلام عقب افتاد وقتي كه رسيد پيامبر اكرم (ص) فرمود: «آفرين بر ابوذر كه تنها راه مي رود و تنها مي ميرد و تنها برانگيخته مي شود. مثل اين بود كه يكي از عزيزان خانواده ام از من بازمانده و نرسيده است.» همچنين در فضيلتش مي فرمايد: «آسمان بر سر مردي راستگوتر از ابوذر سايه نيفكنده است و زمين راستگوتر از او را برپشت خود نداشته است.»
«ابوذر مي گفت: روز قيامت مجلس من از همه شما به رسول خدا (ص) نزديكتر است و اين به آن جهت است كه از آن حضرت كه درود و سلام خدا بر او باد شنيدم كه مي فرمود: نزديك ترين شما روز قيامت به من كسي است كه از دنيا همانگونه بيرون رود كه در زمان رحلت من بوده است و بخدا سوگند هيچ كس از شما نيست مگر آنكه به چيزي از دنيا دست يازيده است جزمن.»
شخصيت استثنايي ابوذر به حدي مي رسد كه از سوي جبرئيل به پيامبر خدا (ص) ندا مي رسد كه: سوگند به كسي كه ترا به حق به پيامبري برانگيخته است او در ملكوت آسمانها از زمين مشهورتر است به پارسايي و پرهيزكاريش در اين جهان فاني.
براستي كه تعمق و تفكر در خصيصه هاي شخصيتي ابوذر، در دنياي خودخواهيها و مكرها، اين كلام الهي را به خاطر مي آورد كه به پيامبر(ص) وحي شده: «وَ ِاذ قال ربك للملئكه اني جاعل‘’ في الارض خليفه قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها ويسفك الدماء ونحن نسج بحمدك ونقدس لك قال اني اعلم مالا تعلمون»
(سوره بقره آیه 30، چون پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمين خليفه اي مي آفرينم، گفتند: آيا كسي را مي آ فريني كه در آنجا فساد كند و خونها بريزد، و حال آنكه ما به ستايش تو تسبيح مي گوييم و تو را تقديس مي كنيم؟ گفت: من آن دانم كه شما نمي دانيد.)
از خصوصيات ديگر ابوذر فزوني علم و دانش و ديانت بود كه امام علي(ع) در موردش فرمود:«انباشته از علمي شد كه از كشيدن آن ناتوان ماند بسيار سختگير و آزمند بود، سختگير به از دست دادن دين خود و آزمند نسبت به كسب علم» چنانچه ابوذر، خود نيز مي گفت:«پس از ترك محضر رسول خدا (ص) چنان شد كه اگر پرنده اي در آسمان بال مي زد، از آن حالت دانشي را به خاطر مي آورديم و بهرة علمي مي برديم».
بدين ترتيب شخصيتي آگاه باوفا، الگوي دينداري، ثبات و پايداري، و شخصيتي بي نظير براي جهان اسلام شكل مي گيرد چنانچه يكي از شخصيتهاي مهم شيعي چون مالك اشتر با ابوذر مصاحبت داشته و از علم او نيز بهره مند شده است.» مهمتر اينكه منزلت و اعتبار ابوذر نزد پيامبر (ص) بيش از ديگر اصحاب بود چرا كه براساس شناختي كه از ايشان داشتند تنها وي را لايق مي داند كه وظيفه بسيار خطير دفاع از حق را برعهده اش قرار داده، پيمان گرفت كه در راه خدا از سرزنشِ سرزنش كننده ها نهراسد و حق را بگويد هر چند تلخ باشد.
ايشان نيز، پس از رحلت نبي اكرم (ص) در عملي كردن اين پيمان به خوبي عمل نمود و در حمايت از امام علي (ع) و اصول اسلامي، با تكيه بر آيات قرآن همه سختي ها را به جان خريد و در برابر خود خواهان قدرت طلب و بي عدالتي ها و نابهنجاريهاي اجتماعي ايستاد تا آنجا كه هيچ ترفندي براي همراه نمودنش كارساز نشد و «نه اي» كه در برابر معاويه و دستگاه حاكمة او گفت چنان با اصالت، زيبا، انساني و محكم بود كه او را به ربذه كشاند ابوذر رنج آن را به جان پذيرا شد چرا كه «نه» او، از جنس همان «نه اي» بود كه خداوند متعال به پيامبر اكرم (ص) آموخت «لااله الاالله» لايي كه پرچمدارش پيامبر (ص)، و مظهر عدالتش، روح بزرگ و باشگوه امام علي (ع) بود و منادي اش ابوذر!
ابوذر حامي و صحابي امام علي(ع)
ابوعمرو كندي مي گويد روزي نزد علي (ع) بوديم مردم گفتند براي ما از اصحاب خود چيزي بگو، فرمود: از كدام يك از اصحابم؟ گفتند از اصحاب محمد (ص) گفت: همه اصحاب محمد (ص) اصحاب من هستند، از كدام يك مي پرسيد؟… گفتند: از ابوذر چيزي بگو، گفت: ابوذر فراوان سؤال مي كرد، گاه رسول الله (ص) به او پاسخ مي داد و گاه پاسخ نمي داد.
ابوذر در دينش آزمند بود و به فراگرفتن علم حريص، آن قدر علم آموخت كه پيمانة علمش پرشد آن گونه كه از تحمل آن عاجز آمد. پس با توجه به اينكه ابوذر دانشمندترين اصحاب پيامبر(ص) بود به عنوان بزرگترين صحابي و حامي امام علي (ع) نيز ايفاي نقش نموده، بيان مي داشت كه رسول الله (ص) مي فرمود:«هركس از من جدا شود از خدا جدا شده و هركس از علي (ع) جدا شود از من جدا شده!»
لذا پس از حادثه سقيفه همراه مقداد، سلمان فارسي، عباده بن صامت، ابوالهثيم بن التيهان و حذيفه و عمار، تلاش مي نمايند كه انحراف حاصل شده در امر خلافت را به صلاح آورند و در اعتراض به واقعه سقيفه مي گويد: اي گروه مهاجر و انصار شما و بستگان شما مي دانيد كه رسول خدا (ص) فرمود: امر خلافت پس از من از آن علي (ع) است ولي شما فرمايش رسول خدا (ص) را دور انداخته، به دست فراموشي سپرديد پيرو دنيا شديد و آخرت را رها كرديد آري به بهره و ميوه آن دست يافتيد و پوسته آن را رها كرديد و حال آنكه اگر اين كار را در خاندان پيامبرتان قرار مي داديد حتي دو تن هم با شما اختلاف نمي كردند.
همچنين با صداي رسا فرياد برمي آورد: من جندب بن جناده يار و صحابي رسول خدا (ص)، هر كس مرا نمي شناسد بشناسد. من از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: «مثلُ اهل بيتي كمثل سفينه نوح من ركبها نجي و من تخلف عنها غرق».
«مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است هر کس سوار آن شود نجات یابد و هر کس مخالفت کند غرق می گردد».
به هر حال ابوذر در شرايط مختلف به عنوان مسلماني ثابت قدم و بي نظير، شيعه بودن را به تصوير مي كشد و مرز ميان ديانت زنده واصيل با كاركردهاي واقعي، و دينداري خود خواهانه، منحط و دروغين را تفكيك مي نمايد و خدمت بزرگي به دنياي اسلام نمود چرا كه دو تيپ و دوگونه مسلمان را در درون اصحاب پيامبر (ص) از هم متمايز و مشخص كرد يك طرف چهره عمليِ ابوذر بودن، و ديگر، فرزند دنيا بودن، طلحه شدن، زبيرشدن و معاويه بودن.
آن هنگامي كه اصحاب ضعيف و دون پايه، به فزوني قدرت و مجلل نمودن هر چه بيشتر زندگي روي آورده و حركت به سوي كاخها، زندگي روزمره شان شد و با سرعتي بدور از انتظار به سمت و سوي شكل دهي جامعه طبقاتي گام بر داشتند ابوذر سيماي پايبندي به پيامبر (ص) و مسلمان واقعي بودن را به نمايش مي گذارد.
اين چنين شدن را در مكتب قرآني پيامبر(ص): «و ما الحيوه الدنيا الا لعب ولهو وللدار الاخره خير للذين يتقون افلا تعقلون » (سوره انعام آیه 32، و زندگي دنيا چيزي جز بازيچه و لهو نيست و پرهيزكاران را سراي آخرت بهتر است. آيا به عقل نمي يابيد؟) و در كنار شخصيت بي نظيري چون امام علي (ع) مي آموزد كه مي فرمود: «چهارپايان در بند شكمند، و درندگان در پي تجاوز به هم، مؤمنان فروتنند، مؤمنان مهربانند، مؤمنان ترسان، آنرا كه تقوا فراز برده فرو مياريد، و آن را كه دنيا بالا برده بلند مشماريد».
نهايتاً در طي مسير شرافت و انسانيت به مرتبتي صعود مي نمايد كه امام علي (ع) مي فرمايند: «امروز هيچ كس جز ابوذر و خودم باقي نمانده است كه در راه خدا از سرزنشِ سرزنش كننده نترسد!»
ابوذر و خلفا:
پس از فروكش نمودن اعتراضات، به حادثه سقيفه و بيعت امام علي (ع)، ابوذر نيز بدون اينكه در موضع اعتراض آميز خود باقي بماند به فعاليتهاي اجتماعي همراه ديگر مسلمانان پرداخت ولي بر خلاف ديگر شيعيان كه معمولاً پست هايي را داشتند (از جمله عمار كه يكي از كارگزاران عمر بود) ابوذر پستي را نپذيرفت و وقتي كه به او مي گفتند: اي ابوذر آيا تو هم چون ابوهريره كه حاكم بحرين است پستي را نمي پذيري؟ در پاسخ مي گفت: مگر چه مي خواهم مرا هر روز مقداري آب يا شير و مقداري نان كافي است.
اين شيوه رفتاري در حالي است كه ابوذر در زمان پيامبر (ص) بارها جانشين آن حضرت شده بود گويا با چنين رفتاري در نظر داشت كه قدرت طلبي را ناچيز و مطرود جلوه داده، عملاً نشان دهد كه حكومت موضوعيتي ندارد، تنها هدف، ديانتي است كه عنصر نمادينش نيز عدالت مي باشد، لذا علي رغم اينكه حاكمان سقيفه با ترفند خلافت را در دست گرفته بودند چون بطور تقريبي و در حد توان شيخين، عدالت و اصول اسلامي جريان داشت و جامعه در وضعيتي قابل قبول بود ايشان نيز انتقادي نداشت اما چون عثمان به خلافت نشست و ثروت اندوزي و بي عدالتي حاكم شد وضعيت ابوذر نيز دگرگونه گرديده به فردي معترض و ناآرام تغيير موضع داد. اين عكس العمل عمق و اهميت كاركرد عدالت و ارزش واهميت انسان، از نگاه ابوذر را مي رساند.
اعثم كوفي مي نويسد: ابوذر در اعتراض به عثمان مي گفت:«تو بر سيرت و سنت ابوبكر و عمر برو تا فارغ باشي و كسي انكار نكند… عثمان گفت: تو را با اين سخن چه كار؟ ابوذر گفت: من خودم را گناهي نمي دانم مگر امر به معروف و نهي از منكر».
همچنين هنگامي كه عثمان در مدينه عمار را كتك كاري مي نمايد ابوذر كه آن هنگام در شام بود زبان به نكوهش عثمان مي گشايد بطوري كه عرصه را بر معاويه چنان تنگ مي كند كه به عثمان مي نويسد: «ابوذر ولايت شام را بر تو تباه كرد و دلهاي مردمان را از دوستي تو بگردانيد» به اين ترتيب ابوذر در دوره خلفا، دو روش متفاوت را در پيش مي گيرد در دوره خليفه اول و دوم كه دين به ابزار دست قدرت و ثروت تبديل نشده، بلكه براين دو برتري دارد همراهي آرام است اما وقتي كه ثروت و قدرت به عنوان نماد خودخواهي انسان مي خواهد دين را نيز به ابزار دست خود تبديل كند و مثلث خطرناك خودخواهي مطلق را تشكيل داده، اسلام پيامبر را تحقير نمايد ابوذر به بزرگترين منتقد عثمان (حاكميت زر و زور) مبدل مي گردد و همين خصيصه است كه شيعه را در طول تاريخ همواره انقلابي نگهداشته است.
منبع:tarikheslam.com