ياسر، خادم آن حضرت مي گويد حضرت رضا هميشه با خدمه و كارگرهاي خود غذا مي خورد و
دوست داشت كه با آنها بنشيند و صحبت و درد دل كند. بعضي از ناآگاهان به اين كار حضرت ايراد مي كردند و حضرت مي فرمود: انّ الرب تبارك وتعالي واحد والاب واحد والام واحده والجزاء بالاعمال.
پروردگار، پدر، و مادر، يكي است و فضيلت فقط و فقط به كردار است.
اسم آن بزرگوار علي و كنية او ابوالحسن الثاني و لقب مشهور او رضا است. عمر مبارك آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. در يازده ذي العقدة سال 148هجري به دنيا آمد و در سال 203 هجري در آخر ماه صفر به دست مأمون عباسي مسموم و شهيد شد.
مدّت امامت آن بزرگوار بيست سال بود كه تقريباً هفده سال آن را در مدينه، ملجأ عوام و منجي انام و معلّم علما و مروّج دين بود. سه سال آخر، او را از مدينه جبراً به طوس بردند و در طوس تا توانست از حريم دين حراست كرد تا سرانجام به دست مأمون شهيد شد.
مقام علمي حضرت رضا (ع)
از متون اسلامي مي توان نتيجه گرفت كه آن حضرت عالم بما سوي الله، واسطة فيض اين عالم، معدن كلمات پروردگار، صندوق انوار الهي و خزينة علم خداوند متعال است. احتجاجات و مباحثات حضرت رضا (ع) با فرقه هاي مختلف در مجلس مأمون، مقام علمي آن حضرت را آشكار مي كند چنانكه بارها مأمون مي گفت: ما اعلم احداً افضل من هذا الرّجل علي وجه الارض.
هيچ كس را در روي زمين داناتر از حضرت رضا نمي دانم.
فريد وجدي در دايرة المعارف خود، در ذيل كلمة رضا مي گويد: «مأمون سي و سه هزار نفر از بزرگان طوايف و فرق مختلفه را جمع كرد و از آنان خواست كه لايقترين افراد را از ميان خود انتخاب كنند تا ولا يتعهدي را به او واگذار نمايد. همة آن سي و سه هزار نفر در علي بن موسي الرضا اتفاق نمودند.»
مقام عبوديّت حضرت رضا (ع)
در اين باب از حضرت رضا (ع) مطلبي نقل است كه مقام عبوديت آن بزرگوار را بر ما روشن مي كند. آن حضرت به دعبل خزاعي شاعر معروف عبايي داد و فرمود: «قدر آن را بدان كه در اين عبا هزار شب و هر شبي هزار ركعت نماز خوانده شده است.»
آنان كه حضرت رضا (ع) را از مدينه به طوس آوردند، همه از كثرت عبادت و تضرع و انابه و زاري و تهجّد و مواظبت كامل آن حضرت در عبادت سخن گفته اند.
تواضع حضرت رضا (ع)
ياسر، خادم آن حضرت مي گويد حضرت رضا هميشه با خدمه و كارگرهاي خود غذا مي خورد و دوست داشت كه با آنها بنشيند و صحبت و درد دل كند. بعضي از ناآگاهان به اين كار حضرت ايراد مي كردند و حضرت مي فرمود: انّ الرب تبارك وتعالي واحد والاب واحد والام واحده والجزاء بالاعمال.
پروردگار، پدر، و مادر، يكي است و فضيلت فقط و فقط به كردار است.
ادب و اخلاق حضرت رضا (ع)
ابراهيم بن عباس كه در مسافرت از مدينه تا طوس خدمت آن حضرت بوده است چنين مي گويد: «نديدم به احدي ظلم كند، هيچ وقت كلام كسي را قطع نمي كرد، هيچ حاجتي را رد نمي نمود، پاي خود را مقابل احدي دراز نمي كرد و در مقابل احدي تكيه نمي داد، با هيچ كس سخن جسارت آميز سخن نمي گفت.
سخاوت حضرت رضا (ع)
قضيهاي را كه كليني رحمه الله در اين باره نقل كرده است ذكر مي كنيم. راوي مي گويد: «با جمعي بسيار خدمت حضرت رضا بوديم كه ابن سبيلي آمد و چنين گفت: يابن رسول الله، من دوست شما و پدران شما هستم، نفقة خود را در راه حج گم كرده ام، نفقة راه به من عنايت كنيد، چون به خراسان رسيدم براي شما صدقه مي دهم زيرا آنجا مكنت دارم. حضرت رضا (ع) داخل اتاق شد، پس از چندي از بالاي در، دويست دينار به او داد و خواهش كرد برود و فرمود لازم نيست صدقه بدهي. چون حضرت آمد از ايشان پرسيدند: پول را از بالاي در داديد و خواهش نموديد كه برود تا او را نبينيد فرمود: مي خواستم ذلت سؤال را در صورت او نبينم، آيا نشنيده ايد كه رسول اكرم فرموده است: صدقة پنهاني معادل هفتاد حج است، و گناه آشكار موجب خذلان، و گناه پنهاني را خداوند مي آمرزد؟» آنچه نوشته شد نمونه اي از فضايل حضرت رضا (ع) بود. ذكر اين گونه فضايل براي حضرت رضا (ع) مقام و شأنيتي نيست، بنابراين بهتر است كه مقداري از وقايع مسافرت جبري آن بزرگوار از مدينه به طوس را ذكر كنيم.
ممالك اسلامي بعد از مرگ هارون الرشيد در طغيان بودند و شورشهاي فراواني پديد آمد. هنگامي كه مأمون برادرش را نابود كرد و توانست زمام امّت اسلامي را به دست بگيرد، صلاح را در آن ديد كه سران ممالك اسلامي را جمع كند تا بدينوسيله بتواند فتنه ها را خاموش نمايد. پس، سي و سه هزار نفر از بزرگان بلاد را به نام مستشار در مركز جمع نمود، و ولايتعهدي را بطور جبر و تهديد به حضرت رضا واگذار كرد. و بدينوسيله توانست به ممالك اسلامي آرامش بخشد.
هنگامي كه شورش ها فرو خفت، افرادي كه به عنوان مستشار خوانده شده بودند متفرق، و بسياري از آنان مورد بيمهري و يا احياناً زندان و تبعيد قرار گرفتند و كشته شدند. از جملة آن افرادي كه صلاح دانستند او را شهيد كنند، حضرت رضا (ع) است. نكاتي كه لازم به تذكر است:
1 ـ حضرت رضا (ع) در موارد متعددي ذكر كرده كه سفرش به خراسان، قبول ولايتعهدي و ورود به دستگاه مأمون بر ايشان تحميل شده بود. تشكيل مجلس عزا در مدينه موقع حركت، گريه هاي آن بزرگوار در مكه و خدا حافظي با بيت الله قبل از موقع آمدن عمال مأمون، گريه هاي او كنار قبر جدّ بزرگوارش و خداحافظي با او بعد از آمدن آنان، قبول نكردن مكر ولايتعهدي تا آنكه تهديد مي شود و سپس قبول كردن آن مشروط بر اينكه در امور مملكتي هيچ دخالتي نكند، همه مبين اين مطلب است كه اين جريان جبراً به حضرت رضا (ع) تحميل شده است.
2 ـ مأمون دستور داده بود كه حضرت رضا را از راه فارس به مرو ببرند و سفر ايشان حتي الامكان در شب صورت گيرد. آيا اين دستور، خود دليل بر اين نيست كه محبّت اهل بيت در دلها جايي داشته و مأمون از اينكه حضرت رضا وارد شهرهاي پرجمعيّت و شيعه نشين شود در هراس بوده است، و يا نمي خواسته كه حضرت رضا (ع) در دلها جايي باز كند؟
ممانعت مأمون از برگزاري نماز عيد فطر توسط حضرت، احتمال دوم را تأييد مي كند.
2 ـ حضرت رضا از برخوردش با مأمون فوق العاده ناراحت بود، چنانكه هر وقت كه از نماز جمعه باز مي گشت با حالت خستگي از خداوند متعال طلب مرگ مي كرد.
آيا در خلوت حضرت رضا را زجر مي دادند؟ آيا اعمال منافقانه روي آن بزرگوار اثر مي گذارده است؟ آيا مطلب ديگي بوده؟ نمي دانيم، ولي ناراحتي فوق العادة حضرت رضا (ع) از مسافرت امري مسلم است.
4 ـ آمدن حضرت رضا عليه السلام به مرو براي اسلام بسيار مفيد بود، زيرا طوس براي بيگانگان ميدان علم بود و اگر حضرت رضا در طوس نبود كسي وجود نداشت كه شبهات آنان را رفع كند. و اگر آن شبهات رفع نمي شد، براي عالم اسام خطرناك بود.
5 ـ حضرت رضا (ع) در بين راه به نيشابور رسيدند. نيشابور فوق العاده پرجمعيّت و شيعه نشين بوده است. همة مردم به استقبال حضرت رضا (ع) آمدند و مي خواستند كه آن بزرگوار خود را در ميان مردم آشكار كند و براي آنان روايت بگويد. عقل و درايت حكم مي كند كه حجّت خداوند متعال در آن وضع حسّاس بايد بهترين سوغات را به آنها عنايت كند.
حضرت رضا صبر نمود تا شوق مردم به نهايت رسيد، پس از آن سر از هودج بيرون آوردو چنين فرمود:
حدثني ابي موسي الكاظم عن ابيه جعفر بن محمد الصادق عن ابيه محمد الباقر عن ابيه زين العابدين عن ابيه الحسين عن ابيه علي بن ابي طالب قال حدثني رسول الله صلي الله عليه وآله قال حدثني جبرئيل قال سمعت عن الله تعالي قال كلمة لا آله إلا الله حصني فمن قال لا اله اا الله دخل في حصني ومن دخل في حصني امن من عذابي!
پدرم و او از پدرش تا به رسول اكرم و او از جبرئيل و او از خداوند متعال نقل كرد كه خداوند فرموده است: كلمه لا اله الا الله قلعة محكم من است و هر كه در آن داخل شود از عذاب من در امان است.
سپس حضرت سر را در هودج بردند و چند قدمي رفتند. دوباره سر را از هودج بيرون آوردند و فرمودند: بشرطها وشروطها وانا من شروطها.
گفتن لا اله الا الله كه موجب سعادت است شرايط اساسي دارد، و يكي از شرايط اساسي آن من هستم، يعني اقرار به ولايت.
جا دارد كه چند كلمه اي دربارة اين روايت شريف بحث شود.
كلمة لا اله الا الله، اقرار به آن و عمل نمودن به آن، موجب سعادت است. كلمه لا اله الا الله، در حقيقت همان قرآن است، همان كتابي است كه ماية سعادت جامعة بشري است ولي از نظر قرآن، كلمة لا اله الا الله منهاي ولايت، ناقص و بلكه هيچ است.
پروردگار عام وقتي اميرالمؤمنين (ع) را به ولايت منصوب نمود آيه اكمال را فرو فرستاد: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا1.
در اين روز كامل نمودم براي شما دين شما را و اتمام نمودم براي شما نعمت خود را و راضي شدم كه اسلام ـ توأم با ولايت ـ دين شما باشد.
و قبل از نصب اميرالمؤمنين به ولايت، آية تبليغ به پيامبر چنين خطاب مي كند:
يا ايها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته2.
اي پيامبر آنچه به تو نازل شد ـ نصب اميرالمؤمنين به ولايت ـ به مردم بگو اگر تبليغ نكني، رسالت خود را نرسانيده اي .
حضرت رضا با جملة شرطها وشروطها همان آية اكمال و آية تبليغ را يادآوري مي كند و مي فرمايد شرط اساسي كلمة لا اله الا الله ولايت است.
چيزي را كه بايد متوجه باشيم، معني و حقيقت ولايت است. ولايت از نظر لغت معاني متعددي دارد و از جمله به معني دوست هم آمده است. همه بايد اهل بيت را دوست بدارند، و محبّت اهل بيت نعمت بزرگي است چنانچه بغض اهل بيت خذلان بزرگي است. سنّي و شيعه اين روايت را از پيامبر گرامي نقل مي كنند كه فرمود: الا من مات علي حب آل محمد مات شهيدا، الا ومن مات علي حب آل محمد مات مغفورا له، الا ومن مات علي حب آل محمد مات تائباً، الا ومن مات علي حب آل محمد مات مؤمنا مستكمل الايمان، الامن مات علي بغض آل محمد مات كافرا، الا ومن مات علي بغض آل محمد لم يشم رائحة الجنة.
«آگاه باشيد كسي كه با محبّت آل محمد بميرد، شهيد مرده است. آگاه باشيد كسي كه با محبت آل محمد بميرد آمرزيده است. آگاه باشيد كسي كه با محبت آل محمد بميرد با توبه مرده است. آگاه باشيد كسي كه با محبّت آل محمد بميرد مؤمن كامل مرده است. آگاه باشيد كسي كه با بغض آل محمد بميرد كافر مرده است. آگاه باشيد كسي كه با بغض آل محمد بميرد بوي بهشت به دماغ او نمي رسد.»
و از جمله معاني ولايت، سرپرستي است. كسي كه سرپرست دل او علي بن ابي طالب (ع) باشد ولايت دارد. كسي كه از هوي، از شيطان درون و برون رها شده باشد ولايت دارد. كسي كه از صفات رذيله مهذب شده باشد ولايت دارد. كسي كه سرپرست دلش طاغوتهاي بروني و دروني، شيطانهاي دروني و بروني، هوي ها، هوسها، آمال و آرزوهاي بيجا باشد؛ كسي كه هواي او، عقيدة شخصي او، خواست او مقدم بر خواست اهل بيت باشد، بي ولايت بلكه بي محبّت به اهل بيت است. از اين جهت است كه امام سجاد (ع) مي فرمايد: ولايت و محبّت بدون متابعت معنايي ندارد، كسي كه خداوند متعال را معصيت كند و با اين وصف اظهار محبت خدا كند، اظهار او بيجا است و از عجايب روزگار است. از اين جهت مي توان گفت كه معناي اول و دوم ولايت به يك معني مي رسد. ولايت اهل بيت ادامة ولايت خداوندمتعال است. خداوند متعال مي فرمايد: الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور والذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات اولئك اصحاب النارهم فيها خالدون!3
«خدا سرپرست افراد مؤمن است. آنان را از تاريكيها ـ تاريكي كفر و ضلالت، تاريكي هوي و هوس، تاريكي صفات رذيله، تاريكي شيطانها ـ بيرون مي برد به سوي نور ـ نور ايمان، نور خدا، نور صفات خوب، نور ولايت ـ و سرپرست كافران طاغوت است ـ طاغوت هوي و هوس، طاغوت درون و برون، طاغوت صفات رذيله ـ آن طاغوتها آنان را از نور به تاريكيها مي برند و سرنوشت آنان آتش هميشگي است.
و اين است معني روايت حضرت رضا (ع) كه فرموده است: «كسي كه داخل در لااله الا الله شود، سرپرست دلش الله باشد ـ عقيده اش، عملش، گفتار و كردارش نمايانگر اين است كه تأثيري در عام جز از ناحية الله نيست ـ و ادامة آن سرپرستي ولايت باشد در قلعة محكم خداوند است.»
بنابراين بايد گفت كه حضرت رضا (ع) به يك جمله تمام ايمان، تمام سعادت، تمام قرآن وتمام سنّت راعرضه كرده است.
نظير همين جمله با شرحي كه داده شد از پيامبر اكرم (ص) روايت شده است.
چون آية شريفة وانذر عشيرتك الاقربين.4 يعني: «خويشان نزديك خود را سنجش كن» نازل شد، پيامبر (ص) بزرگان قريش را دعوت كرد و فرمود: «اگر يك جمله بگوييد سعادتمند خواهيد شد، بگوييد لا اله الا الله و هر كه اول بگويد بعد از من وصيّ من است.» اول كسي كه جواب آن حضرت را داد اميرالمؤمنين (ع) بود.
حضرت رسول سه مرتبه كلام خود را تكرار كرد و جز اميرالمؤمنين كسي جواب نداد. پيامبر اكرم در همان جلسه فرمودند: علي بعد از من وصّي و جانشين من است. اين كلام با كلام فرزندش حضرت رضا شباهت دارد.
در خاتمه قسمتي از قصيدة دعبل را كه در مرو براي حضرت (ع) خوانده است يادآور مي شويم. قصيده بسيار مفصل است و صاحب كشف الغمه همة آن را ضبط نموده است چند بيتي از آن را اينجا مي آوريم. دعبل خدمت حضرت رسيد و اشعارش را خواند تا بدين جا رسيد:
افاطم لوخلت الحسين مجدلا وقدمات عطشانا بشط فرات
اي فاطمه كاش با حسينت در كربلا بودي، كه در كنار نهر فرات تشنه جان داد.
تا اينكه رسيد به قبر موسي بن جعفر در بغداد و چنين گفت:
وقبر ببغداد لنفس زكية تضمنها الرحمن في الغرفات
اي فاطمه از قبر بيرون آي و گريه كن، براي قبري كه در بغداد است. قبر نفس پاكي كه انوار رحماني آن را فرا گرفته است.
حضرت رضا فرمود: «دعبل منهم شعري مي گويم، همين جا آن را درج كن.»
وقبر بطوس يا لها من مصيبة الحت علي الاحشاء بالزفرات
الي الحشر حتي يبعث الله قائما يفرج عنا الغم والكربات
فاطمه گريه كن، براي قبري كه به طوس است دل او را غصّه ها پاره پاره كرده است. اين غصّه ها ادامه دارد تا روز قيامت؛ نه بلكه، تا قيام آل محمد كه همة غمها و غصّه هاي اهل بيت را مي زدايد. دعبل مي گويد: يابن رسول الله ما در طوس از شما اهل بيت قبري سراغ نداريم.
حضرت فرمود: آن قبر من است، زماني نخواهد گذشت كه من در طوس مدفون مي شوم. هر كه مرا زيارت كند در بهشت با من است و از اين جهان آمرزيده خواهد رفت. دعبل ادامه مي دهد:
خروج امام لامحالة واقع يقوم علي اسم الله والبركات
يميز فينا كل حق وباطل ويجزي علي النعماء والنقمات
قيام پيشوا ـ امام ـ قطعاً واقع مي شود با نام خدا و با فيض و بركات خدا مي آيد. حق و باطل با وجود او در ميان مردم ظاهر مي شود و خوبان و بدان به جزاي كردارشان خواهند رسيد.
چون به اينجا رسيد، حضرت رضا بلند شد و براي احترام دست روي سر نهاد و سر فرود آورد، گريه كرد و فرمود: دعبل اين امام را مي شناسي؟ دعبل گفت: مي دانم كه امامي از شما قيام مي كند و به دست او پرچم اسلام روي زمين افراشته مي شود و عدات اسلامي سرتاسر جهان را مي گيرد. فرمود: دعبل، امام بعد از من، محمد پسر من است و بعد از او پسرش علي است و بعد از او پسرش حسن است و بعد از حسن پسر او حجت، قائم آل محمدمنتظر مطاع است. منتظر است در غيبت، مطاع است وقت ظهور. او است كه جهان را از عدات انباشته مي كند پس از آنكه از ظلم انبوه بود. سپس حضرت صد دينار و يك لباس به دعبل عنايت كردند.
چون دعبل به قم آمد هر ديناري را از او صد دينار خريدند و هرچه كردند كه لباس را به هزار دينار از اوبخرند نداد ولي چون از قم بيرون رفت بعضي از اهل قم لباس را به زور از او گرفتند.
در خاتمه اشاره اي به حضرت معصومه سلام الله عليها مي كنيم. بانويي كه شأن و مقامي عالي نزد خداي متعال دارد، بانويي كه دختر امام، خواهر امام و عمة امام است. بانويي كه بركات حوزة علميه قم از گذشته تا به حال به واسطة وجود مكرمة او است. بانويي كه حضرت رضا (ع) درباره اش فرموده است هر كه او را زيارت كند بهشت براي او واجب است.
اين بانو در سال 183 هجري متولد شد و چون برادر بزرگوارش به مرو برده شد براي زيارت برادر از مدينه حركت نمود و چون به قم رسيد، بيمار شد. چند روزي بيمار بود تا سرانجام در قم از دنيا رفت. سال وفات ايشان 201 از هجرت است . پس سنّ مبارك ايشان تقريباً هيجده سال است. در زير گنبد آن بانوي محترمه چند نفر از دختر و نوه هاي امام جواد (ع) مدفونند. از بزرگان و كملّين و اصحاب ائمة طاهرين عليهم السلام در قم فراوان مدفون شده اند.
________________________________________
1 مائدة، قسمتي از آيه 3.
2 مائدة، قسمتي از آيه 67.
3 بقره، آيه 25.
4 شعراء ، آيه 214.