لیبرالیسم (Liberalism) در لغت به معنای آزادیخواهی است اما بیشتر اوقات معنای لغتی آن مدنظر نیست. لیبرالیسم مدرن در عصر روشنگری و از قرون هجدهم به این سمت رخ نموده که بر حقوق افراد و برابری فرصتها و در کل تا حدودی آزاد شدن از قید دولت تأکید دارد. زمانی که بورژوازی صنعتی در غرب اوج گرفت و فرمول آزادی سرمایه و تجارت نسخه زندگی مردم شد.
مهمترین ویژگیهای عمومی لیبرالیسم اعقتاد به آزادی ایدهها، اقتصاد بازاری، سیستم شفاف دولتی و محدود کردن قدرت دولتها و حمایت از انتخابات آزاد و عادلانه که البته بدان لیبرال دموکراسی اطلاق میشود و مردم عامه نیز مدنظرشان از لیبرالیسم حفظ آزادی از نظام سلطه و قید و بندهای اقتصادی و اجتماعی عصر فئودالیسم بود.
بنابراین واژه لیبرالیسم ابتدا از انقلاب کبیر فرانسه توسط «فرانسوا گیزو»، مورخ و رجل سیاسی فرانسه وارد عرصه واژههای سیاسی شد، در فرهنگ عامه سیاسی، لیبرال کسی است که در جناح معتدل بورژوازی بوده باشد و به تعبیر دیگر نیز کسی که به لحاظ اقتصادی به عدم دخالت دولت در فعالیتها و طرفداری اقتصاد اجتماعی مبتنی بر بازار و موافق آزادیهای فردی معتقد باشد.
*ریشههای شکلگیری لیبرالیسم
لیبرالیسم در عرصههای اجتماعی و فرهنگی با آزادی از قید و بند کلیسا و حیطه دین و رهایی از بندهای اجتماعی و حقوقی رخ نمود و اندیشههای «جان لاک» نیز در این زمینه بسیار مؤثر بود. شعارهای لیبرالیسم و دموکراسی برای کسانی که از تقید کلیسا و نهادهای مذهبی خسته شده بودند موقعیت ویژهای را خلق کرد به طوریکه امید به دست آوردن آزادی به ظهور رسید و به سرعت بین مردم جایگاه پیدا کرد.
با وجود اینکه نحوه نگرش تقید و آزادی انسان در نهایت نتوانست در غرب جلوی فساد و فحشا را بگیرد بلکه جایگاه دین، مذهب و کلیسا را روز به روز کمرنگ و در نهایت ارمغانش مشخص است و پیامدهای منفی فرهنگی و اجتماعی زیادی برای مردم به همراه آورد. جان لاک معتقد به هر نوع آزادی طبیعی بشر از قدرتهای فوق زمینی و درگیر قوانین طبیعی بود وی تا حدی در سده نوزدهم و بیستم در غرب به ویژه آمریکا تأثیرگذار بود که آمریکاییها وی را پیامبر انقلاب آمریکا نامیدند!
با انقلاب لیبرالیستی منشأ ربوبیت تکوینی خدا زیرسؤال رفت و عالم به صورت مکانیکی تفسیر شد.
در انگلستان و با پیروزی انقلاب بورژوازی لیبرالیسم با چهره درخشان «کرمول» به اوج رسید، آزادی مذهبی تأمین شد و سرپرستی مذهب در اقتصاد به پایان رسید و سرمایه داران خواستار جامعهای شدند که در آن سرمایه و ثروت فی حد ذات مورد احترام قرار گرفت. لیبرالیسم در فرانسه و اسپانیا نیز با شعار «آزادی، برابری و برادری» متداول شد.
*ویژگیهای لیبرالیسم
مهمترین ویژگیهای لیبرالیسم اصالت فرد در برابر جمع، مالکیت خصوصی، اصل رضایت و قرارداد، اصل آزادی در داشتن حق انتخاب، اصل مشروطیت و قانون، اصل مساوات و بربری در بهره گیری از امکانات موجود، اصل تساهل و مدارا است.
دگرگونیهای مختلف لیبرالیسم در دوران رشد و نمو خود شامل لیبرالیسم کلاسیک که بیشتر در عرصه اقتصاد و با نظریات «جان لاک» و «آدام اسمیت» است، لیبرال دموکراسی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم با اندیشه افزایش فعالیت و دخالت دولت برای رفع نارساییها و حمایت از اقتصاد مختلط و اندیشه آزادی در ایدئولوژی لیبرالیسم و حداکثر بهروزی و رفاه و شادی برای مردم است.
نئولیبرالیسم با تعارض بین دموکراسی و لیبرالیسم در اواخر قرن بیستم ایجاد شد و در نهایت نحلههایی نظیر محافظه گرایی، مارکسیسم، فرانکفورت، زمینه گرایی و جامعه گرایی و پست مدرن در برابر لیبرالیسم انتقادات زیادی را مطرح کردند.
اما به لحاظ دینی میتوان اینگونه گفت که لیبرالیسم با دین در تعارض است چرا که مهمترین مؤلفهاش که خود حاکمی است، مورد پذیرش دین نیست و مفاهیمی نظیر آزادی، عدالت، حق، انسان، خداوند و ... که مشترک بین دین و لیبرالیسم است، در محتوا تفاوت دارند.
امروزه با افول دولتهای رفاهی و گرایش به سیاستهای لیبرال اقتصادی تعارضهای لیبرالیسم و دموکراسی مشخص شده است هرچند که لیبرالیسم محدود به اقتصاد نیست اما لیبرالیسم بیش از دموکراسی با سرمایه داری در آمیخته بوده است.
*سردمداران لیبرالیسم
از نظر فلسفه سیاسی اندیشه اصلی لیبرالیسم در زمینه تفکیک حدود جامعه و دولت از فلسفه هابز نشأت گرفت اما بزرگترین فیلسوف مکتب لیبرالیسم جان لاک است، به نظر لاک مهمترین هدف افراد از ورود به جامعه مدنی و تبعیت از دولت حفظ مالکیت است حکومت به طور کلی وکالتی است از جانب مردم و محصول قرار داد است.
پس از لاک، منتسکیو و آدام اسمیت مبانی حقوقی و اقتصادی لیبرالیسم را مطرح کردند.
«تامس پین» در قرن هجدهم و «فردریش هایک» و «میلتون فریدمن» در قرن بیستم، «هارولد لاسکی» و «آر.اچ. تاونی» و «جان دیویی» و «استورات میل» از لیبرالهای راست و چپ بودند.
*مهمترین نقدها
در هیچ یک از ایدئولوژیهای غربی به اندازه لیبرالیسم، ارزش های اخلاقی تا این حد دستخوش نسبی گرایی و تزلزل نشده است. تاکید مفرط بر فردگرایی لیبرالی، باعث تزلزل ارزشها و هنجارهای عمومی و اجتماعی میشود آنگونه که در تمامی نظریات فلسفی و سیاسی باستان و قبل از قرن هفدهم، اولویت ابتدا به جامعه و نهاد عمومی اجتماع و سپس فرد داده میشد و از طریق جامعه، نیازها و خواستهای افراد از جمله آزادی، حقوق فردی و اجتماعی تامین میشد، ولی لیبرالیسم با دستاویز کردن عنوان فردگرایی، خواستار ترویج نوعی بی قانونی، ضدیت اخلاقی و بی بند و باری در جوامع است.
لیبرالیسم شاید اصلیترین صورت ایدئولوژیک اعراض بشر از دین است که در پیوندی تنگاتنگ با سرمایه داری و سودجویی قرار گرفته است.