ريشه معرفت و خداشناسى در نهاد هر كس وجود دارد و ايمان به خدا از فطرت و سرشت انسان مايه مى گيرد هويّت هر پديده اى در ارتباط با او، و حيثيّت واقعى ذاتش متعلّق به او است و غير از اين، نام و نشان و هويتى ندارد.
اگر فطرت انسان محجوب نشود و آدمى خود را گم نكند و اين حيثيت ذاتى و هويت واقعى خويش را فراموش ننمايد هرگز خدا را فراموش نمى كند به عكس، هر چه بيشتر از جنبه ارتباط ذاتى غافل شود و به جهات مجازى و عرضى خود توجه نمايد و خويشتن را مستقل، بى تعلق و بى ارتباط به خداى جهان ببيند و خود را صاحب و مالك خويش بشمارد، هم در خودشناسى گمراه مى گردد و هم خداشناسى فطرى اش در پرده واقع مى شود.
در مثل مناقشه نيست: اگر ما به نور خورشيد بنگريم و آن را موجودى مستقل و جدا از خورشيد بدانيم و آثار و خواص خود نور را بررسى كنيم هر چند كه به چيزهائى شناخت پيدا مى كنيم، و مجهولاتى را معلوم مى سازيم اما نه نور را شناخته ايم و نه خورشيد نورافشان را و نه جنبه ارتباط نور را با خورشيد
{jcomments on}ولى اگر نور را با همان جنبه و هويت واقعى اش كه ارتباط با خورشيد است بشناسيم، هم نور را شناخته ايم و هم خورشيد را اگر معلول را به هويّت معلوليتش
بشناسيم، هم معلول را شناخته ايم و هم به علت پى مى بريم
بديهى ترين و واقعى ترين جلوه يك نوشته، يك تابلوى نقاشى و يك صنعت، نوشته بودن، نقاشى بودن و ساخته بودن است كه در همان نظر اول مى فهميم كه اين يك نوشته است، يعنى به وسيله نويسنده نوشته شده، يا نقاشى شده است، يعنى نقاش دارد، و يا اين دستگاه ساخته شده و مصنوع است يعنى سازنده و صانع دارد. اما اگر مطالب كتاب، خصوصيات تابلو، و فوايد دستگاه و كارخانه، و فرق آن با كتاب ها و تابلوها و كارخانه هاى ديگر ما را به خود مشغول كرد از نوشته نويسنده، نقاشىِ نقاش، وصنعتِ صنعتگر غافل مى شويم; چون فكر و انديشه ما به جاهاى ديگر متوجه مى شود و شىء را به نشانه و نام و حيثيت واقعى اش نمى بينم، مثل گرسنه اى كه بر سر سفره اى پر غذاهاى لذيذ و خوش طعم بنشيند و چنان مشغول خوردن و شكم چرانى شود كه هرگز متوجه ميزبانى كه آن سفره را تهيّه ديده، و طبّاخى كه آن غذاها را طبع نموده نگردد.
پس هر كس كه خوديت خود را فراموش نكند هرگز خدا آن ذات مستقل، يگانه، بى نياز، دانا و توانا را كه بودن خود او و هر كس ديگرى عين تعلق و ربط و وابستگى به او است فراموش نخواهد كرد
اين كهكشانها، منظومه ها، نجوم و كواكب، و هزاران ميليارد بلكه ملياردها ميليارد موجودات كوچك و بزرگ و ريز و درشت، و هر پديده مادى و مجرد، و اين همه سير و حركت در عالم را اگر به همان رنگ واقعى خودشان كه رنگ ارتباط و وابستگى و تعلق است ببينيم، هم خودشان را ديده ايم و هم با صاحبشان آشنا شده ايم. اما اگر در شناخت رنگ و حقيقت آنها اشتباه كنيم و همه را پراكنده و جدا از هم و مستقل و بى ارتباط به مبدأ و حقيقت اصلى بنگريم، نه رنگ آنها را
شناخته ايم و نه به آن كسى كه بر آنها رنگ زيباى وجود را زده معرفت يافته ايم
برگفته از سایت آیت الله صافی گلپایگانی