تمدن اسلامي از ديدگاه امام خميني و دانشمندان
سرگذشت انسانها از معبر تمدنها میگذرد و تمدنها در طول تاریخ در شکلدهی به هویت بشر، گستردهترین نقش را داشتهاند. امروزه تمدن، به سند تاریخی فرهنگ ملل تبدیل گشته و از اهمیتی ویژه برخوردار است.
دین اسلام پس از استقرار، بهسرعت توانست بنیانگذار تمدن شگرفی در جهان شود؛ بهگونهای که تمدنهای دیگر، ازجمله تمدن غربی را وامدار خود نماید.
در این مقاله به روش اسنادی و با رویکردی توصیفی ـ تحلیلی بیان میکنیم تمدن اسلامی دارای چه تعاریف، ویژگیها و مؤلفههایی است و امام خمینی چه تعریف و نظرگاهی نسبت به تمدن اسلامی دارد؟ سؤالهای فرعی تحقیق از این قرارند:
ـ تمدن چیست و چه تعاریفی از آن ارائه شده است؟
تمدن دارای چه شاخصههای عمومی است؟
ـ روشها و رویکردهای شناخت تمدن کدام است؟
براساس یافتههای این مقاله، امام خمینی(رحمه الله علیه) ضمن توجه به ابعاد مادی و معنوی تمدنها، با نقد تمدن غربی و تأکید بر مادی و تک بعدی بودن آن، تمدن اسلامی را جامعترین تمدنها دانسته که دارای روحی سرشار از ایمان است و این روح در تمامی ارکان آن جریان دارد. امام(رحمه الله علیه) ازسوی دیگر بر وجه معنوی و توان انسانسازی تمدن اسلامی بهعنوان مهمترین عنصر آن تأکید میکند.
مقدمه
تمدن در علوم اجتماعی از واژههای پر ابهام است. این واژه همواره در تحلیلهای تاریخی ـ اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد، بدون آنکه در باب تبیین معناییاش بحثی مجزا و کامل صورت گرفته باشد. مصادیق ذکرشده برای تمدن، پنهان و آشفته است که به قاعده درآوردن آن همواره برای اندیشمندان دشوار بوده، آنها را در تحلیلها و تعاریف خود از تمدن، ناگزیر به استثنا کرده است.
ازسوی دیگر بهرغم تلاشهای تمدنشناسانه و مطالعات تمدنی که در نیمه دوم قرن بیستم، در دنیای اسلام (بهویژه در دنیای عرب) توسط اندیشمندان متعددی همچون علال الفاسی، محمد قطب، قسطنطنین زریق، حسن حنفی، و مالک ابن نبی صورت گرفت، حوزه تمدنشناسی همچنان از حوزههای ناشناخته پژوهشی در ذهنیت روشنفکر مسلمان ایرانی باقی مانده است.
ناشناخته ماندن حوزه مطالعات تمدنی و نادیده گرفتن این نگرش بهمثابه یک رویکرد، موجب گردیده که حوزههای مختلف پژوهشی و فعالیتهای علمی و تحقیقاتی، صورتی پراکنده و جزءگرا پیدا کرده و در نهایت، سرانجامی کلی و همسو پیدا نکنند. ریشههای ناکامی نگرش کلان در اسلامشناسی و غربشناسی را هم باید در همین نقطه جستجو کرد؛ مطالعات میانرشتهای و سیستمی هنوز در روند مطالعات جدید، جایگاه لازم را نیافته است. (1)
ازسوی دیگر باید توجه داشت که: ضرورتهای نگرش تمدنی از آن روست که اولاً نگرش تمدنی، نگرشی فراگیر و جامع است. از طرفی نگاه تمدنی، نگاهی است که کارآمدی نظامهای اندیشهای از آن رهگذر رخ میدهد. در نگاه تمدنی است که شرایط برای نهادینه کردن اجتماعی یک فکر آن هم در گسترهای وسیع ممکن میگردد. (2) همچنین تمدنشناسی هم در جهت تمدنسازی است و هم در جهت خروج از سلطه تمدن دیگر. (3)
واژه تمدن از کلمه مدینه بهمعنای شهر اخذ شده که بیانگر شیوه زندگی در جامعه شهری است. این واژه از باب تفعُّل میباشد و دربردارنده سه مفهوم است:
ـ بهسوی عقل و انسانیت گرائیدن.
ـ نظم دادن به امور زندگی.
ـ به اخلاق و خصائص شهری کشیده شدن. (4)
ازسوی دیگر با ظهور اسلام در سرزمین عربستان، تغییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی فراوانی پدید آمد و دین مبین اسلام توانست در اندک زمانی با اتصال انسانهای سرگشته، به مبدأ هستی و ارائه جهانشناسی نوین و آموزههای حیاتبخش، پایهگذار تمدن عظیم جهانی گردد؛ و تمدنی پدید آورد که تمدنهای قدرتمند و با سابقه ایران و روم آن زمان را به چالش و رقابت جدی فراخواند. ولی این سیطره و سروری تمدن اسلامی پس از مدتی به رکود و سستی گرایید و بسیاری از جلوهها و شکوه خود را از دست داد. اما با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه)، بار دیگر شکوه تمدن اسلامی احیا شد.
در این مقاله درپی پاسخ به این سؤال اساسی هستیم که تمدن اسلامی در دیدگاه امام خمینی(رحمه الله علیه) چه مفهوم، شاخص و ویژگیهایی دارد؟ ضمن بررسی مفهوم و مختصات تمدن و تمدن اسلامی، به تبیین دیدگاه امام خمینی(رحمه الله علیه) درباره تمدن اسلامی میپردازیم.
بخش اول: تعاریف و مختصات تمدن؛ منظومه مفهومی
یک. تمدن
1. بازشناسی تمدن در بستر تعاریف لغوی
تمدن از واژه لاتینی Civitas، معادل کلمه poleis یونانی قدیم، میباشد. یونانیان باستان با استفاده از کلمه تمدن، (civilization) نشان میدادند که شهر را مجموعهای از نهادها و روابط اجتماعی میدانند که سازنده شکل برتری از زندگی است.
در ادبیات فارسی علاوهبر تعریف یادشده، تمدن بهمعنای؛ «همکاری افراد یک جامعه در امور اجتماعی، اقتصادی، دینی، سیاسی و ... میباشد و در جای دیگر، تمدن به مفهوم خوگرفتن با اخلاق و آداب شهریان» نیز آمده است. (5)
نباید تصور کرد که تمدن بهمعنای شهرنشینی، به آن شکل از زندگی انسانها اطلاق میشود که درست در برابر چادرنشینی یا بیابانگردی قرار دارد. چنین پیوندی میان تمدن و مدینه با آنچه در کاربرد اصطلاحی این واژه مورد نظر اندیشمندان و مورخان است، تطبیق ندارد.
تمدن عمدتاً از زمانی پدید میآید که انسان مرحله زندگی بدوی را ترک گفته و شهرنشینی را آغاز میکند؛ البته باید توجه داشت که تمدن شهرنشینی نیست، اما انسان متمدن، وارد شهرنشینی شده است. (6)
2. بازشناسی تمدن در بستر تعاریف اصطلاحی
تعاریف اصطلاحی تمدن نیز متعدد است. (بهدلیل توجه به ابعاد مختلف تمدنی در تعاریف و گزینش رویکردهای مختلف تعریفی) برخی آن را اجتماع انسان و تعاون و مشارکت آنها در بهدست آوردن غذا، لباس و مسکن معنا کردهاند. برخی دیگر بر این عقیدهاند که، تمدن محصول تلاش جمعی بشر برای طیکردن مراحل تکامل اجتماعی و رسیدن به مرحله عالی آن، یعنی زندگی شهری است که با بهرهگیری از خرد و دانش میتوان بهسوی متمدن شدن گام برداشت. (7)
تعاریف مختلف از تمدن را میتوان در قالب این چهار شکلِ کلی، دستهبندی کرد:
1. تعاریف بیانگر ماهیت تمدن؛
2. تعاریف تمایزبخش میان فرهنگ و تمدن؛
3. تعاریف بیانگر علل شکلدهنده تمدنها؛
4. و بالاخره تعاریف در بر گیرنده مؤلفههای مفهومی تمدن. (8)
در ذیل به برخی از این تعاریف از تمدن میپردازیم.
«بیلز و هویجر» در مورد تمدن چنین مینویسند:
همه تمدنها و ازجمله تمدنهای بزرگ امروزی و عهد باستان، فقط نمونههای خاصی از فرهنگ بهشمار میروند، که از نظر کمیت محتواییشان و پیچیدگی الگوبندیشان از یکدیگر متمایزاند، ولی از لحاظ کیفیت، با فرهنگهای اقوام بهاصطلاح نامتمدن فرقی ندارد (9)
«هرسکوتیس» تعریف دیگری از تمدن ارائه کرده است:
تمدن عبارت است از مجموعه دانشها، هنرها و فنون و آداب و سنن، تأسیسات و نهادهای اجتماعی که در پرتو ابداعات و اختراعات و فعالیتهای افراد و گروههای انسانی، طی قرون و اعصار گذشته توسعه و تکامل یافته و در تمام قسمتهای یک جامعه و یا چند جامعه که با یکدیگر ارتباط دارند. مانند تمدن مصر، یونان، ایران و هرکدام دارای ویژگیهایی است که به عوامل جغرافیایی و تاریخی و تکنیکی خاص خود بستگی دارد. (10)
«ساموئل هانتینگتون» تمدن را بالاترین گروهبندی فرهنگی و گستردهترین سطح هویت فرهنگی بهشمار میآورد. (11) «هنری لوکاس»، تمدن را پدیدهای بههمتنیده میداند، که همه رویدادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتی هنر و ادبیات را در بر میگیرد. (12) ازسوی دیگر مورخ معروف، «آرنولد توینبی» معتقد است: تمدن، حاصل نبوغ اقلیت مبتکر و نوآور است، یعنی طبقه ممتازی در جامعه که واجد نبوغ ابتکار و نوآوری است و در اثر تحولات و سیر تکامل جامعه، تمدن را پدیدار مینماید. (13)
از میان دیگر تعابیر پژوهشگران مغرب زمین، به سخن ویل دورانت در باب تمدن میتوان اشاره داشت. به نوشته ویل دورانت؛ «وقتی فرهنگ عمومی بهحدی معین برسد، فکر کشاورزی تولید میشود». او درحقیقت این تعریف را از معنای لغوی واژه تمدن، به مفهوم شهرنشینی اقتباس کرده است. ویل دورانت در ادامه میگوید: «در محل برخورد راههای بازرگانی و شهرهاست که عقل مردم بارور میشود. تمدن درپی تعالی سجایای اخلاقی و ویژگیهای نیک آدمیان پدید میآید؛ نظری که میان عوام نیز شایع است.» (14) از نظر دورانت در شهر است که شماری از مردم به فکر ایجاد مرکز علم و فلسفه و ادبیات و هنر میافتند، سخنی که مؤلف تاریخ تمدن آن را به تمثیل چنین بیان میدارد: «مدنیت در کلبه یک برزگر آغاز میشود و در شهرها به گل مینشیند.» آغاز آن را کشاورزی میداند و تکاملش را در شهرنشینی میبیند. (15)
از طرف دیگر در باب تمدن تعاریف دیگری نیز ارائه شده است که برخی از آنها عبارتند از:
ـ تمدن، مجموعه اعمال و آرایی است که در هر جامعه، افراد انسانی از بزرگتران فرا میگیرند و به نسل جوان تحویل میدهند. (16)
ـ برآیند شناخت ادراکی (تفکر) و شناخت عاطفی (هنر) انسان را تمدن گویند. (17)
ـ مفهوم تمدن پیوند جداییناپذیری با اندیشه پیشرفت اجتماعی داشته و بهمعنای پیروزی عقلانیت بر دین، زوال راه و رسمهای علمی و خاص و محدود، و اعتلای علوم طبیعی است. (18)
این تعابیر و تعاریف ویژه اندیشمندان مغرب زمین است، اما شرقیها و بهخصوص متفکران اسلامی، برداشتها و تعاریف خاص خود را از واژه تمدن دارند.
در کنار متفکران مغرب زمین و تعابیر و تعاریف آنها از تمدن، شایسته است تا به تعاریف تمدن از دیدگاه متفکران اسلامی و شرقی نیز اشاره کنیم.
«مالک ابن نبی» متفکر الجزایری درعین تفکیک فرهنگ و تمدن، فرهنگ را روح تمدن میداند. نگرش وی درباره تمدن به نظریهای درباب انسان و روشهای تحقق انسانیتش در ضمن محیط طبیعی معین (خاک و زمان) نزدیک است. او تمدن را اینگونه تعریف میکند:
تمدن مجموعهای از عوامل اخلاقی و مادی است که به یک جامعه فرصت میدهد برای هر فردی از افراد خود، در هر مرحلهای از مراحل زندگی، از کودکی تا پیری، همکاری لازم را برای رشد به عمل آورد و تمدن موجب مصونیت زندگی انسان و تأمین روند حرکت و فراهم آوردن نیازمندیهای فرد است و همچنین وسیلهای است برای حفاظت از شخصیت ملی و دینی او. (19)
ازجمله تعاریفی که درباره تمدن عنوان شده تعریفی است که «یوکیچی فوکوتساوا» اندیشمند ژاپنی در برجستهترین کار علمی و فلسفیاش، یعنی «نظریه تمدن» مطرح میکند. وی دراینباره میگوید:
تمدن بهمعنای محدود آن یعنی فقط افزایش دادن آنچه که انسان مصرف میکند و تجملات ظاهریای که به ضرورتهای روزانه زندگی اضافه میشوند. تمدن بهمعنای گسترده آن یعنی نه فقط رفاه در زمینه ضرورتهای روزانه، بلکه همچنین پالایش معرفت و پرورش فضیلت بهنحوی که زندگی بشری را به مرتبهای بالاتر بربکشد. اگر دانشمندان چنین تمایزی بین دو معنا قائل میشدند، میتوانستند مقدار زیادی از بحثهای بیثمر را کنار بنهند. (20)
تعریف «علی شریعتی» از تمدن به بحث مالک ابن نبی نزدیک است. شریعتی در تعریفی کلی از تمدن میگوید:
تمدن بهمعنای کلی عبارت است از مجموعه ساختهها و اندوختههای معنوی و مادی جامعه انسانی. وقتی میگوییم ساختههای انسانی، مقصود آن چیزی است که در طبیعت در حالت عادی وجود ندارد و انسان آن را میسازد، بنابراین ساخته انسانی دربرابر ساخته طبیعت قرار میگیرد. (21)
ازسوی دیگر تعبیر «داوری اردکانی» نیز در مورد تمدن قابل توجه است:
تمدن سیر و بسط یک نحوه تفکر و ظهور آثار تفکر در مناسبات افراد و اقوام و در رفتار و کردار و علوم و فنون مردم است و این ظهورات آنچنان به هم پیوستهاند که جزئی از جزء دیگر را جدا نتوان کرد و کل این اجزاء، هم اصل و ریشهای دارد و یا اصل و ریشهای داشته است. (22)
ایشان در جای دیگر مدعی میشوند که «ظاهر فرهنگ، تمدن است». (23)
همچنین «حسن حنفی» متفکر مصری، مؤسس جریان موسوم به «چپ اسلامی» و از معروفترین چهرههای نو معتزلی، سه واژه «اندیشه»، «فرهنگ» و «تمدن» را بههم نزدیک دانسته، بهنحویکه هر یک نشاندهنده بخشی از معنای دیگری و مرتبط با آن است. (24) حنفی دامنه تمدن را گستردهتر از اندیشه و فرهنگ میداند، زیرا همه فعالیتهای ذهنی و آنچه خارج از ذهن، در قالب فناوری، اختراعات، عمران، مساجد، قصرها و قلعهها دیده میشود را در بر میگیرد. بنابراین تمدن از نظر حنفی فراتر از فرهنگ و بهمعنای مدنیت است. (25)
«ابنخلدون» از قدیمیترین متفکران عرصة فلسفه تاریخ، تمدن را حالت اجتماعی انسان میداند. وی جامعهای را که با ایجاد حاکمیت، نظمپذیر شده، مناصب و پایگاههای حکومتی تشکیل داده، تا بر حفظ نظم، نظارت نماید و از حالت زندگی فردی به زندگی شهری روی آورده و موجب تعالی فضایل و ملکات انسانی، چون علم و هنر شده است، حائز «مدنیت» میداند. (26)
«سید حسن تقیزاده» تمدن را نهضت علمی، صنعتی، اجتماعی، سیاسی و مدنی، توأم با آزادی میداند و معتقد است که این نهضت طی پنج یا شش قرن گذشته در اروپا و بعدها در آمریکا پیدا شده و رفتهرفته تکامل یافته است. (27)
«محمدتقی جعفری»، در تعریف تمدن مینویسد:
تمدن عبارت است از برقراری آن نظم و هماهنگی در روابط انسانهای یک جامعه که تصادمها و تزاحمهای ویرانگر را منتفی ساخته و مسابقه در مسیر رشد و کمال را قائممقام آنها بنماید، بهطوری که زندگی اجتماعی افراد و گروههای آن جامعه موجب بروز و به فعلیت رسیدن استعدادهای سازنده آن باشد. (28)
و درجای دیگر ایشان تعریف زیر را از تمدن ارائه میدهد:
تشکل هماهنگ انسانها در حیات معقول با روابط عادلانه و اشتراک همه افراد و گروههای جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی انسانها در همه ابعاد مثبت. (29)
«علیاکبر ولایتی» هم در کتاب پویایی فرهنگ و تمدن در اسلام و ایران این تعریف از تمدن را ارائه میدهد:
تمدن حاصل تعالی فرهنگی و پذیرش نظم اجتماعی است. تمدن، خروج از بادیهنشینی و گام نهادن در شاهراه نهادینه شدن امور اجتماعی و یا بهنقل ابنخلدون عمران یافتن است. (30)
باتوجه به تعریفها و تحلیلهای ارائه شده درباره تمدن، میتوان نکاتی را بیان داشت:
نخست اینکه هر تمدنی دارای خاستگاه عقلانی است و میتوان آن را فرهنگ یک تمدن دانست و کسانی که فرهنگ را در برابر تمدن بهکار بردهاند، به همین بعد عقلانی در تمدنها نظر داشتهاند. این اصول عقلی موجود در تمدنها، ناظر به هدف از زندگی و معنایی است که در ذهنیت جمعی درباره زندگی نقش بسته است. مسائلی مانند دولت، قدرت و مشروعیت در سیاست، و مقولاتی مانند انسان، دین، جامعه و زندگی، در ساحت فرهنگ و اجتماع و بالاخره مسائلی مانند کار، طبیعت و ثروت در عرصه اقتصاد و همینطور تکالیف یا حقوقی که برای انسان در حوزه حقوق تعریف میشود، از این نقطه آغاز شده و جهت پیدا میکنند. در چنین شرایطی است که انسانها هویتی واحد بهدست آورده، به جمع خود انسجام میبخشند.
دوم اینکه هر تمدنی دارای مجموعه نظامهای اجتماعی، همچون؛ نظام اقتصادی، نظام فرهنگی و همینطور نظام سیاسی است و اساساً همین نظامها هستند که تمامیت یک تمدن را تشکیل میدهند. البته هریک از نظامهای تمدنی دارای ابعاد نظری و عملی و اجتماعی هستند که از این میان آنچه پایه تمدنها بهحساب میآید، نظامهای عینی و عملی میباشد که منجر به وجود یک تمدن میشوند.
پس از بیان تعاریف متفکران و تمدنپژوهان غرب و اسلام، به تعریف مختار از تمدن اشاره میکنیم:
تمدن مجموعه داشتهها و ساختههای نرمافزاری و سختافزاری است که در پرتو ابداعات و فعالیتهای افراد و گروههای انسانی، طی قرون و اعصار گذشته توسعه و تکامل یافته و در تمام قسمتهای یک یا چند جامعه که با یکدیگر ارتباط دارند رایج است. مانند تمدن اسلامی، تمدن ایران و ... .
دو. فرهنگ
تعریف لغوی: فرهنگ از دو جزءِ «فرا» و «هنگ» تشکیل شده است. این واژة ترکیبی، بهمعنای «بیرون کشیدن و یا بالا کشیدن استعدادها و لیاقتهای ذاتی نهفته در نهاد فرد و جامعه» است. فرهنگ در لغت بهمعنای دانش، حرفه، علم، فنون، هنر، آموختن، بهکار بستن ادب، بزرگی، سنجیدگی، کتاب لغت، آموزش و پرورش، تربیت، آئین و رسوم و عقل کاربرد یافته است. (31)
ـ تعریف اصطلاحی: فرهنگ در اصطلاح علوم اجتماعی اینگونه تعریف شده است:
مجموعه بههم پیوستهای از اندیشهها و احساسات و اعمال کموبیش صریحی که بهوسیله اکثریت افراد یک گروه، پذیرفته شده و منتشر میشود. (32)
1. تفاوتهای فرهنگ و تمدن
بهرغم وجود پیوستگیها و آمیختگیهای میان دو مفهوم فرهنگ و تمدن، میتوان در حیطه تعریف و مصداق، یکی را بهجای دیگری نشاند و تفاوتهای درخور تأملی را میان این دو در نظر گرفت. به برخی از آنها اشاره میکنیم:
ـ تمدن بیشتر جنبه علمی، عینی، فنی و اطلاعاتی دارد و فرهنگ بیشتر جنبه ذهنی و معنوی.
ـ تمدن بیشتر جنبه اجتماعی و فرهنگ بیشتر جنبه فردی دارد. تمدن تأمینکننده پیشرفت انسان و هیئت اجتماع است؛ حال آنکه فرهنگ بهجز این، ناظر به تکامل فردی نیز است.
ـ تمدن انباشتپذیر و بازگشتناپذیر است، اما اجزای فرهنگ بسیار دگرگونیپذیر و فزونیناپذیرند. (33)
سه. تجدد
1. تعریف لغوی
این کلمه برگرفته از ریشه عربی «جَ دَ دَ» و معادل واژه «modernity» در انگلیسی میباشد و بهمعنای نو و تازه شدن است.
2. تعریف اصطلاحی
تجدد نوعی نظم اجتماعی جدید و یا فرهنگ نوینی است که پس از یک دوره تمدنی جامعه سنتی، پدید میآید. این نظم اجتماعی جدید، به شیوهای ناشی از دانش عقلانی میکوشد تا جامعه را به جلو هدایت کند. بنابر همین ویژگی برخی محققان معتقدند که تجدد، فرهنگ خطر کردن است. (34)
چهار. روشها و رویکردهای شناخت تمدن
برای شناخت تمدنها، ویژگیها و عناصر آن میتوان از رویکردهای متنوعی بهره جست که بهصورت اجمالی میتوان از سه رویکرد عمده نام برد:
1. رویکرد جامعهشناسی؛
2. رویکرد فلسفی؛
3. رویکرد معرفتشناختی.
در رویکرد جامعهشناختی، تفاوت فرهنگ و تمدن، ساختار اجتماعی تمدن و کیفیت پدیدارشناسی تمدن در جامعه، در قالب نهادهای اجتماعی و تغییر و تحولات آن مورد بررسی قرار میگیرد. در این رویکرد از روشهایی چون روش تکاملی و روش سیستمی استفاده میشود که در قیاس با دیگر رویکردها از وجه کاربردیتری برخوردار است.
در رویکرد فلسفی، مسائل هستیشناختی تمدن مورد بحث و گفت و گو قرار میگیرد. ازجمله آنکه آیا تمدن ساخته دست بشر است؟ آیا اساساً تمدن اصالت و عینیت هستیشناسی دارد یا نه؟
و درنهایت، در رویکرد شناختشناسی، این مسائل مورد بحث قرارمیگیرند که آیا پژوهش در حوزه تمدن، منحصر به نگاههای اثباتگرایانه است و یا میتوان با نگاههای دیگر به پژوهش در آن اقدام نمود؟ غایت و هدف پژوهش در تمدنپژوهی چیست؟ (35)
پنج. شاخصههای عمومی تمدن
هر تمدنی دارای شاخصههای عمومی و اختصاصی است. شاخصههای اختصاصی به یک تمدن مختص بوده و باعث تمایز آن از سایر تمدنهاست، اما شاخصههای عمومی، مشترک بوده و قابل تعمیم به سایر تمدنهاست. شاخصههای عمومی عبارتند از:
1. ثبات و پایداری در نظام شهری و تبعیت از نظامات ناشی از مناسبات قانونی و اجتماعی؛
2. برخورداری از نوعی حکومت، جهت تحقق نظم اجتماعی در جامعه؛
3. ایجاد تخصص، پیدایش اصناف مختلف و تبعیت آنها از مقررات؛
4. بهرهمندی از مراکز اجرایی، تا بوسیله آن بر ارشاد، هدایت و اجرای قوانین نظارت نمایند؛
5. وجود قواعد و قوانین ثابت و ایجاد نهادهای تقنینی برای طراحی قوانین و ایجاد مقررات؛
6 . همه تمدنها دارای مراکز اقتصادی و سیاسیاند تا بتوانند به فعالیتهای اقتصادی و سیاسی جهت دهند؛
7. تمدنها به تأسیس نهادهای علمی و سازمانهای مرتبط برای آموزش و تربیت افراد جامعه، مبادرت میکنند؛
8 . همه تمدنها به تکامل نظام اخلاقی و رشد معنویات اهتمام میورزند. (36)
شش. ارکان تمدن
بهنظر ویلدورانت پس از تحقق شهرنشینی و استقرار نظم اجتماعی، چهار رکن اصلی تمدن شکل میگیرد:
1. پیشبینی و احتیاط در امور اقتصادی که رکن مهم حیات بشری است؛
2. پیدایش سازمان سیاسی که در گسترش امنیت و نظم اجتماعی مؤثر بوده و از هرج و مرج اجتماعی جلوگیری میکند؛
3. سنتهای اخلاقی و سلوکی که مقوم جامعه تمدنی است؛
4. و سرانجام، جهد و کوشش در راه علم و بسط هنر که عالیترین عنصر تمدن بشری و تجلیگاه ذوق و نبوغ آدمی است. (37)
به این مجموعه میتوان عوامل اثرگذار دیگری را نیز افزود که هریک نهتنها در ایجاد تمدن مؤثرند، بلکه در تداوم آن نیز نقشی بهسزا دارند. از همینرو ارکان ثابتی که در شکلگیری تمدنها مؤثرند و به پایایی آنها میانجامند، عبارتند از:
دین: اساسیترین و مهمترین رکن تمدن و مقوم آن است که میتواند با ابزارهای معنوی و فراملیتی، ضمن هدایت جامعه، به تمدن نیز هویت بخشیده، در تقویت سایر عناصر چون اخلاق، سنن و معرفت هنری مؤثر باشد؛
جغرافیا: بهمثابه ظرف مکانی رشد فضائل انسانی، همراه با سایر عوامل وابسته به آن چون اقلیم و آب و هوا، که میتوانند در ایجاد تمدن بسیار مؤثر باشد؛
علوم و فنون: عالیترین محصول خرد بشری، ابزار تعالی تمدن و عامل رشد و دوام اجتماعی است؛
زبان: اساسیترین رکن موجودیت انسان است، ضمن اینکه در بیان اندیشهها و عقاید نیز مؤثر بوده و در انتقال مفاهیم کلیدی تمدن نیز نقشی بهسزا دارد. (38)
پی نوشت:
1. کرمی فقهی [و دیگران]، جستاری نظری در باب تمدن، ص 13 ـ 11.
2. همان، ص 11.
3. داوری اردکانی، تمدن و تفکر غربی، ص 110.
4. علیبابایی، فرهنگ علوم سیاسی، ص 201.
5. معین، فرهنگ فارسی، ج 3، ص 1139.
6. کاشفی، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، ص 11.
7. البسطانی، دائرةالمعارف، ج 6 ، ص 213.
8. کرمی فقهی [و دیگران]، جستاری نظری در باب تمدن، ص 39 ـ 33.
9. همان، ص 39 ـ 37.
10. روحالامینی، زمینه فرهنگشناسی، ص 49.
11. هانتینگتون، سامان سیاسی در جوامع دستخوش تغییر، ص 47.
12. لوکاس، تاریخ تمدن، ج 1، ص 16.
13. توینبی، بررسی تاریخ تمدن، ص 154.
14. دورانت، تاریخ تمدن، ج 1، ص 5.
15. ولایتی، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ص 31 ـ 30.
16. لنیتون، سیر تمدن، ص 3.
17. فضایی، بنیانهای اجتماعی دین، ص 53.
18. هیل و دیگران، فرهنگ جامعهشناسی، ص 66 .
19. سهمرانی، اندیشمند مصلح، ص 199 ـ 198.
20. فوکوتساوا، نظریه تمدن، ص 119.
21. شریعتی، تاریخ تمدن، ج 1، ص 5.
22. داوری اردکانی، اتوپی و عصر تجدد، ص 72.
23. همو، تمدن و تفکر غربی، ص 93.
24. حنفی، «اندیشه و تمدن اسلامی و مباحثی پیرامون آنها»، فصلنامه علوم انسانی، ص 28 ـ 27.
25. همان، ص 29 ـ 28.
26. ابنخلدون، مقدمه، ج 1، ص 71.
27. اسلامی ندوشن، فرهنگ و شبه فرهنگ، ص 38.
28. جعفری، فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو، ج 6 ، ص 233.
29. همان، ج 5، ص 161.
30. ولایتی، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ص 32.
31. دهخدا، لغتنامه، ج 39، ص 227.
32. پهلوان، فرهنگشناسی، ص 18.
33. جاناحمدی، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، ص 43 ـ 42.
34. گیدنز، تجدد و تشخص، ص 50.
35. کرمی فقهی [و دیگران]، جستاری نظری در باب تمدن، ص 94.
36. جاناحمدی، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، ص 30 ـ 29.
37. دورانت، تاریخ تمدن، ج 1، ص 3.
38. جاناحمدی، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، ص 29 ـ 28.
یحیی فوزی: دانشیار دانشگاه بینالمللی قزوین.
محمودرضا صنمزاده: کارشناسی ارشد اندیشه سیاسی در اسلام.
فصلنامه علمی ـ پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی 9