حتى براى امورى همانند عشق عقل ، تجارت ، جنگ و شكار رب النوعى قائل بودند، از جمله يونانيان دوازده خداى بزرگ (رب النوع ) را پرستش مى كردند كه به پندار آنها بر فراز قله المپ بزم خدائى دائر ساخته ، و هر يك مظهر يكى از صفات آدمى بودند!. در (كلده ) پايتخت كشور (آشور) رب النوع آب ، رب النوع ماه ، رب النوع خورشيد و رب النوع زهره قائل بودند، و هر كدام را بنامى مى ناميدند، و مافوق همه اينها (ماردوك ) را رب الارباب مى شمردند. در (روم ) نيز خدايان متعدد رواج داشت و بازار شرك و تعدد خدايان و ارباب انواع شايد از همه جا داغتر بود. آنها مجموع خدايان را به دو دسته تقسيم مى كردند: خدايان خانوادگى و خدايان حكومت ، كه مردم زياد به آنها علاقه نشان نمى دادند (چرا كه دل خوشى از حكومتشان نداشتند).
عده اين خدايان فوق العاده زياد بود، زيرا هر يك از اين خدايان يك پست مخصوص داشت ، و در امور محدودى مداخله مى كرد، تا آنجا كه (در خانه ) داراى خداى مخصوص بود! بلكه پاشنه و آستانه خانه نيز هر يك رب النوعى داشتند! به گفته يكى از مورخان جاى تعجب نيست كه روميها 30 هزار خدا داشته باشند، آن چنانكه يكى از بزرگان آنها به شوخى گفته بود تعداد خدايان كشور ما به حدى است كه در معابر و محافل فراوانتر از افراد ملت مى باشند!
از اين خدايان مى توان رب النوع كشاورزى ، رب النوع آشپزخانه ، و رب النوع انبار غذا، رب النوع خانه ، رب النوع شعله گاز، رب النوع آتش رب النوع ميوه ها، رب النوع درو، رب النوع درخت تاك ، رب النوع جنگل رب النوع حريق و رب النوع دروازه بزرگ رم و رب النوع آتشكده ملى را نام برد. كوتاه سخن اينكه بشر در گذشته با انواع خرافات دست به گريبان بوده است همانطور كه الان هم خرافات بسيارى از آن عصر به يادگار مانده .
در عصر نزول قرآن نيز بتهاى متعدد مورد پرستش و ستايش قرار داشته و شايد همه يا قسمتى از آنها جانشين رب النوعهاى پيشين بودند. از همه گذشته گاهى بشر را نيز عملا رب خود قرار مى دادند، چنانكه قرآن در نكوهش مردمى كه احبار (دانشمندان يهود) و رهبانان (مردان و زنان تارك دنيا) را ارباب خود مى دانستند مى گويد (اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله ): آنها احبار و رهبانهايشان را ارباب بجاى خدا مى دانستند (توبه 31). به هر حال از آنجا كه اين خرافات علاوه بر اينكه انسان را به انحطاط عقلى مى كشانيد، مايه تفرقه و تشتت و پراكندگى است ، پيامبران الهى به مبارزه شديد با آن برخاستند، تا آنجا كه مى بينيم بعد از بسم الله نخستين آيه اى كه در قرآن نازل شده ، در همين رابطه است (الحمد لله رب العالمين ) همه ستايشها مخصوص خداوندى است كه رب همه جهانيان است . و به اين ترتيب قرآن خط سرخى بر تمام رب النوعها مى كشد و آنها را به وادى عدم همانجا كه جاى اصليشان است مى فرستد، و گلهاى توحيد و يگانگى و همبستگى و اتحاد را به جاى آن مى نشاند.
قابل توجه اينكه همه مسلمانان موظفند در نمازهاى روزانه هر شبانه روز لااقل ده بار اين جمله را بخوانند و به سايه الله خداوند يگانه ايكه مالك و رب و سرپرست و پرورش دهنده همه موجودات است پناه برند، تا هرگز توحيد را فراموش نكنند و در بيراهه هاى شرك سرگردان نشوند. 2- پرورش الهى راه خداشناسى گرچه كلمه (رب ) همانگونه كه گفتيم در اصل به معنى مالك و صاحب است ، ولى نه هر صاحبى ، صاحبى كه عهده دار تربيت و پرورش مى باشد، و به همين جهت در فارسى به عنوان پروردگار ترجمه مى شود . دقت در سير تكاملى موجودات زنده ، و تحول و دگرگونيهاى موجودات بى جان ، و فراهم آمدن زمينه هاى تربيت موجودات ، و ريزه كارى هايى كه در هر يك از اين قسمتها نهفته شده است يكى از بهترين طرق خداشناسى است .
هماهنگيهائى كه در ميان اعضاء بدن ماست كه غالبا بدون آگاهى ما بر قرار مى باشد، يكى از نمونه هاى زنده آن است . فى المثل هنگامى كه حادثه مهمى در زندگى ما رخ مى دهد، و بايد با تمام توان در برابر آن بپاخيزيم ، در يك لحظه كوتاه فرمانى هماهنگ به تمام ارگانهاى بدن ما به صورت ناآگاه صادر مى شود، بلافاصله ، ضربان قلب بالا مى رود، تنفس شديد مى شود، تمام نيروهاى بدن بسيج مى گردند، مواد غذائى و اكسيژن هوا از طريق خون به طور فراوان به تمام سلولها مى رسند، اعصاب آماده كار، و عضلات آماده حركت بيشتر مى شوند، نيروى تحمل انسان بالا مى رود، احساس درد كمتر مى شود، خواب از چشم مى پرد، خستگى از اعضاء فرار مى كند احساس گرسنگى بكلى فراموش مى شود.
چه كسى اين هماهنگى عجيب را در اين لحظه حساس ، با اين سرعت ، در ميان تمام ذرات وجود انسان ، ايجاد مى كند؟ آيا اين پرورش جز از ناحيه خداوند عالم و قادر ممكن است ؟!
آيات قرآن پر است از نمونه هاى اين پرورش الهى كه بخواست خدا هر كدام در جاى خود خواهد آمد و هر كدام دليل روشنى براى شناخت خدا هستند. |