شب آمد ، دومین شب بعد شب ها
که دیگر شب نیامد نان و خرما
یتیمی با صدایی سرد و خسته
به مادر گفت با قلبی شکسته
چرا مادر پدر امشب نیامد؟
چرا شب را سحر امشب نیامد
نیامد نان و خرمایی نیاورد
به درد تو مداوایی نیاورد
نیامد لقمه ی نانی نیامد
بمردم او به قربانی نیامد
مگر مهرش فرو کش کرده دیشب؟
گل مهرش مگر پژمرده دیشب؟
که امشب خانه ی ما را نیفروخت
نیامد سینه هامان در غمش سوخت
نه دیشب نی که امشب نان نخوردم
بیا بابا که آسان جان سپردم
بیا بابا بیاور نان و خرما
نمک آور برای سفره ی ما
بیا بازی کنیم امشب دوباره
بیا ای روشناتر از ستاره
بیا بابا بیا دردم دواکن
بیا امشب دوای درد ما کن
به کودک گفت مادر سرد و خسته
یتیمم فرق بابایت شکسته
چو ما افتاده از پا آن پدر نیز
ز بیماری شده چون برگ پاییز
سپس مادر نیازی با خدا کرد
شبش را تا سحر بر او دعا کرد
ولی دیگر علی پیش نبی بود
یتیمان را عجب غمگین شبی بود
علی شب ها نیازی با خدا داشت
علی شب عشق بازی با خدا داشت
غمی آمد که با آن خوشدلی رفت
شبی آمد که در آن شب علی رفت
شب و چاه و یتیمان بی علی شد
خموش و خشک و تنها بی ولی شد
زمان را سردی از نو در بر آمد
علی رفت و زمانه آخر آمد
چگونه باورم گردد علی رفت؟
کرا یارد که خود گوید علی رفت؟
غلط گفتم علی رفتن ندارد
که عشق و عاشقی رفتن ندارد
علی رفت از زمین اندر زمان ماند
علی در قلب تاریخ جهان ماند
علی اینجا همیشه جاودانه است
علی شابیت شعر عاشقانه است
علی هست ار عدالت نام دارد
علی هست ار شهامت نام دارد
علی هست ار شهادت سرخ فام است
علی هست ار سعادت نیک نام است
علی هست ار که اسلام است زنده
علی هست ار که یک مرد است بنده
علی بابای محرومان شهر است
علی جانان تر از جانان شهر است
علی جاوید قرآنی خجسته است
علی امید دلهای شکسته است
تو رحمان راه حق را منجلی بین
علی حق است و حق را در علی بین
علی عشقی همیشه ماندگار است
به رب کعبه حقا رستگار است
شاعر:رحمان زارع