گفتند شاهدان دل انگیز نوش نیش

با رهروان راه سعادت گرفته پیش

 

بی قیمت است جامه ی آزادگی ولی

شاید توان خرید به تقدیم جان خویش

 

 

باید گذشت از سرِ آباد تا رسید

در گوشه ی خرابه به بالای بندگیش

 

تا جان به لب نیامده از فتنه های راه

تا پا نکرده نیشِ مغیلانِ راه ریش

 

هرگز ندیده اند حاجیانِ مدّعی

آسوده در مقامِ خلیلان خدای خویش

 

رحمان بهای عشق فقط سر سپردن است

با خونِ سرخ سبز می شود برِ تعیش

 

آزاده زیست شیخ نمر باقرالنّمر

روشن نمود چون چراغ روز راه کیش

 

او مرد راه حق که به حق جاودانه شد

ما مرد ره که در رهِ او می رویم پیش.

 

شاعر: رحمان زارع

1394.10.14 دوشنبه