بیا که درد و دوا از تو انتظار من است
بیا که دیدن روی تو افتخار من است
بیا که با کس دیگر نباشدم میلی
بیا هلال ابروی ماهت اعتبار من است
بخوان به جان شقایق که خون بجوش آید
طواف دل بجانب آلاله کار من است
گذر نمیکنم از دوست ای همیشه بهار
نگاه گوشه چشم تو اضطرار من است
قسم به خداوندگار میخورد عهدی
که شور می زند این دل،کجا نگار من است؟
اگر که آمدی یک دم کنار من بنشین
که نوبرانه بود آنکه نوبهار من است
شاعر:حميد نمازي