شعر فاطميه : حريم مدرسه ي كربلاست دامن او
توان واژه كجا و مدیح گفتن او
قلم قناری گنگی ست در سرودن او
كشاندنش به صحاری شعر ممكن نیست
كمیت معجزه لنگ است پیش توسن او
چه دختری كه پدر پشت بوسه ها می دید
كلید گلشن فردوس را به گردن او
چه همسری كه برای علی به خط حضور
طلوع باور معراج داشت دیدن او
چه مادری كه به تفسیر روز عاشورا
حریم مدرسه ی كربلاست دامن او
بمیرم آن همه احساس بی تعلق را
كه بار پیرهنی را نمی كشد تن او
دمی كه فاطمه تسبیح گریه بردارد
حیا چه می كشد از چلچراغ شیون او
از آن ز دیده ی ما در حجاب خواهد ماند
كه چشم را نزند آفتاب مدفن او
غلامرضا شکوهی