شعر محمد كاظم كاظمي براي بهار؛ وقتي كه سال سال كبوتر نمي شود
محمد کاظم کاظمی شاعر مشهور افغانستانی مقیم ایران، سرودهای دارد که در آن عید نوروز با حال و هوای مهاجرین افغانستانی تلفیق شده است.
تسبیح و فال حافظ و قندان نقرهکار
فرهنگ انگلیسی و دیوان شهریار
مُهر امین و پستة خندان و زعفران
« بگذار تا حقوق بگیرم، بزرگوار!
گفتی که در اوایل اسفند میرسی
اسفند، ماه آخر سال است و اوج کار
اسفند کودکی است که تعطیل میشود
از پشت میز میرود آخر به پشت دار
اسفند پستهای است که مادر میآورد
تا بشکند به مزد و نشیند به انتظار
اسفند دختری است که آسوده میشود
از درد زندگی به مداوای انتحار
اسفند لوحهای است که آماده میشود
بر قطعة صد و سی و شش، قبر شصت و چار
اسفند نامهای است که تمدید میشود
آری، اگر که یار شود بخت و روزگار
«این نامهها به بال کبوتر نمیشود
باج و خراج بایدمان داد، بیشمار»
اسفند ناله میکند و دود میشود
در دفع چشم زخم بزرگان روزگار
*
گفتی قطار خرّم نوروز میرسد
نوروز را نداده کسی راه در قطار
نوروز، گرم کوره و نوروز پشت چرخ
نوروز مانده آن طرف سیم خاردار
*
پرسیدهای که «سالِ فراروی، سال چیست؟
نومید بود باید از آن یا امیدوار؟»
وقتی که سال، سال کبوتر نمیشود
دیگر چه فرق میکند اسپ و پلنگ و مار؟
این خرّمی بس است که سنجاق میشود
بر سررسید کهنة من برگی از بهار
تا شعر تازهای بنویسم بر آن ورق
از ما همین دو جمله بماند به یادگار