گروه فرهنگی گویدا / اسامی پسرانه با حرف پ به همراه معانی اسامی
در بیشتر اسم های فارسی که با پ و یا ف شروع می شوند حرف «ر» هم دیده می شود که این نکته ی جالبی است.
ما برای انتخاب نام پسر با حرف «پ» پیشنهاد می کنیم از اسامی اسلامی و ایرانی اصیل که با فرهنگ ما هم خوانی داشته باشد استفاده کنید.
ردیف | اسم فارسی | معنی نام |
۱ | پاپک | اسمی فارسی-کردی می باشد به معنی استوار، محکم، همچنین به معنای پدر کوچک، و نیز از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام دلاور ایرانی و پسر ساسان موبد معبد آناهیتا و همچنین اسم پدربزرگ اردشیر بنیان گذار سلسله ساسانی. |
۲ | پادرا | مرکب از “پاد” به معنی نگهبانی و محافظت + “را” به معنی نور و روشنایی = نگهبان آتش، محافظ آتش |
۳ | پاردیک | اسم پدربزرگ ساسان (طبق نوشته روی سنگ نوشته کعبه زرتشت) |
۴ | پارس | نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ایران سکونت کرده بودند. (اسم ناحیه ای که قوم پارس در آنجا سکونت کرده بودند.) |
۵ | پارسا | پرهیزکار، مؤمن، درستکار، با تقوا |
۶ | پارسان | اسم روستایی واقع شده در نزدیکی سیرجان |
۷ | پارسوا | خطه، مرز، کنار، نام منطقه ای که در غرب سرزمین مادها واقع شده بود. |
۸ | پارسیا | منسوب به پارس، مرد سرزمین پارس، مرد پارسی، پسر ایرانی |
۹ | پاساک | اسم برادرزاده داریوش پادشاه سلسله هخامنشی |
۱۰ | پاشا | پادشاه در امپراطوری عثمانی، عنوان مقامات لشکری و کشوری نام های زیبای ایرانی |
۱۱ | پاکان | منسوب به پاک، طاهر و پاکیزه، تمیز و مرتب |
۱۲ | پاکر | نام پسر اُرُد پادشاه اشکانی |
۱۳ | پاو | اسم پسر شاپور سردودمان اسپهبدان باوندی در طبرستان خاوری |
۱۴ | پایا | پایدار |
۱۵ | پدرام | سرسبز، شاد و خوش، باطراوت، خرم و هم چنین به معنی آراسته، نیکو |
۱۶ | پراهام | = پرهام |
۱۷ | پرمایه | از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر فریدون پادشاه پیشدادی |
۱۸ | پرمودیه | از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسر ساوه پادشاه ترک و هم زمان با بهرام چوبین سردار ساسانی |
۱۹ | پرهام | برهان قاطع براهیم، ابراهیم را معرب آن دانسته است. |
۲۰ | پژمان | دلتنگ، غمگین |
۲۱ | پژند | اسم گیاهی است. |
۲۲ | پساک | نام پسر اردوان و برازنده داریوش یکم پادشاه هخامنشی اسم ایرانی |
۲۳ | پسندیار | اسفندیار |
۲۴ | پشن | پشنگ |
۲۵ | پشنگ | نام چند تن از شخصیت های شاهنامه از جمله اسم برادرزاده فریدون پادشاه پیشدادی و نیز پدر افراسیاب |
۲۶ | پشوتن | از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام پسر گشتاسپ و کتایون و بردار اسفندیار |
۲۷ | پشین | از شخصیتهای شاهنامه، نام سومین پسر کیقباد (کی پشین) پادشاه کیانی |
۲۸ | پلاش | بلاش |
۲۹ | پلاشان | بلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی |
۳۰ | پندار | فکر، گمان، اندیشه، وهم، ریشه پنداشتن |
۳۱ | پوئین، پویین | |
۳۲ | پوربه | پسر بهتر |
۳۳ | پورک | پسر عزیز |
۳۴ | پورنگ | |
۳۵ | پوریا | نام پهلوان ایرانی معروف به پوریای ولی، نام اصلی وی محمود خوارزمی و متخلص به قتالی بوده است. هم چنین پوریا ترکیب «پور» به معنی «پُر» و «ی » نسبت و «الف» زیبایی است: (پور + ی + ا = پوریا) یعنی بسیار دارنده. |
۳۶ | پوریار | مرکب از پور (پسر) + یار (یاور، دوست) |
۳۷ | پولاد | نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرماندهان دلاور ایرانی در زمان کیقباد |
۳۸ | پولادوند | از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرماندهان دلاور ایرانی در زمان کیقباد پادشاه کیانی |
۳۹ | پویا | آن که دارای حرکت و پیشروی است. در جریان. |
۴۰ | پویان | پویا، پوینده |
۴۱ | پیام | الهام، وحی |
۴۲ | پیداگشسب | از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین |
۴۳ | پیران | از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه سپهدار افراسیاب تورانی و یکی از شخصیتهای محبوب در داستان سیاوش |
۴۴ | پیرداد | داده پیر یا بچه ای که در پیری داده شده. |
۴۵ | پیروز | فاتح، فرخنده، برنده، شاد، خوشحال، اسم چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان ساسانیان |
۴۶ | پیروزان | نام یکی از سرداران یزگرد پادشاه ساسانی |
۴۷ | پیروزه | در اوستا لقب هوشنگ پسر سیامک پادشاه داستانی ایران، عنوان هر یک از پادشاهان سلسله داستانی. |
۴۸ | پیکان | نوک فلزی و تیزسر تیر یا نیزه |
۴۹ | پیلسم | از شخصیتهای شاهنامه، اسم دلاور تورانی و نیز نام برادر پیران فرزند ویسه در زمان افراسیاب. |
۵۰ | پیمان | عهد، قول و قرار |