الهی! اگر تو فضل كنی، دیگران چه داد و چه بیداد، و اگر عدل كنی، فضل دیگران چون باد.
الهی! ما در دنیا معصیت میكردیم، دوست تو محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ غمگین میشد، و دشمن تو ابلیس شاد.
الهی! اگر فردای قیامت عقوبت كنی، باز دوست تو محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ غمگین شود، و دشمن تو ابلیس شاد، دو شادی به دشمن مده، و دو اندوه بهر دل دوست مَنِه.
الهی! مركب وا ایستاد، و قدم بفرسود، همراهان برفتند و این بیچاره را جز حیرت نیفزود.
الهی! همه از «حیرت» به فریادند، و من از حیرت شادم! به یك «لبّیك» درب همه ناكامی بر خود بگشادم، دریغا روزگاری كه نمیدانستم تا لطف تو را دریازم.
خداوندا! در آتش «حیرت» آویختم چون پروانه در چراغ، نه جان رنج طپش دیده، نه دل الم داغ.
الهی! میبینی و میدانی، و برآوردن، میتوانی.
الهی! چون حاضری چه جویم، و چون ناظری چه گویم؟
الهی! هر روز كه برمیآید، ناكسترم، و چنان كه پیش میروم، واپسترم!
الهی! تو بساز كه دیگران ندانند، و تو نواز كه دیگران نتوانند.
الهی! چون توانستم، ندانستم، و چون كه دانستم، نتوانستم.
الهی! بیزارم از آن طاعتی كه مرا به عُجب آرد، و بنده آن معصیتم كه مرا به عذر آورد.
الهی! دانایی ده كه از راه نیفتم، و بینایی ده كه در چاه نیفتم.
الهی! هر كه را عقل دادی، چه ندادی؟ و هر كه را عقل ندادی، چه دادی؟!
خواجه عبدالله انصاری