امشب دست هایم را پر از شکوفه های خیس خورده از شبنم قنوت ، و قطره قطره های گام های بازگشت به ساحل دریا دریا چشم پوشیت دراز می کنم.
امشب تمام خودم را هر چه هستم را زیر باران رحمتت آب می کشم.
امشب قدر می دانم قدر ثانیه های با تو بودن را.
امشب ابر می شوم تا سحر ناله ناله می بارم باشد که خزان دیروزم را بهار سبز فردا کنی .
امشب باز با نماز ،با دعا، با اشک ، با نیاز پنجره های اشتیاق را به کوچه باغ های عاشقی فراز می کنم و تو را ای منتهای عرفانه ها از ته دلم صدا می زنم خدا خدا خدا خدا...