آبی ترین روز را گرمترین آفتاب سلام داده بود. بهار در تمام شهر نه، در تمام هستی پیچیده بود.زمین را فرشته ها در برگرفته بودند.صدای تکبیر جبرائیل و میکائیل محشری به پا کرده بود. بوی بهشت می آمد.ماه و خورشید ویازده ستاره نه،تمام هستی به سجده بود.شکوه هیبتی جهان را مست و مات کرده بود. درهای کعبه شکافت. سایه ی خدا پای بر شانه ی کبریا گذاشت.عرش را هلهله ی کروبیان در برگرفت. آسمان به سجده رفت، تمام عشق ظهور کرد،ناخدای صراط مستقیم ، خدای عدل،امام عشق،علی،محمد دوم زاده شد. و بهار پیام تبریک خدا را کوچه کوچه انتشار داد. سلام علی ، جان و جهان فدای تو باد.