شب ها دلم کبوتر شب گرد می شود
این سرخ عاشقی زغمش زرد می شود
پر می کشد ز سینه ی اندوهگین من
از بس هوای ابری دل سرد می شود
آهسته می رود به سر بام گنبدش
گرم از حضور آبی آن مرد می شود
گنبد تمام هستی این شهر این دل است
آن دم که شهر یکسره پر درد می شود
یک شهر و چند گنبد و یک کشور آرزوست
شیراز که با جنت هماورد می شود
احمد امیر شاهچراغ است شاه شهر
هر آنچه لطف بر سرم آورد می شود
دل های ما قنوت بر او نیز می برند
آقا طبیب حاجت هر فرد می شود
رحمان تو بندگی کنی ار شاه شهر را
شه بال آن کبوتر شب گرد می شود
اینجا ضریح مشهد دیگر ضمانتِ
آهوی دل طوافش اگر کرد می شود
شاعر:رحمان زارع