کوزه ای آب


پشت کوهی

پای چشمه

کودکی بنشسته بی تاب

روی سنگی پای در آب


می کشد در قاب قلبش کوه وجنگل ، دشت و مهتاب



آن طرفتر کوزه ای آب

ناگهان او می زند آه

می چکد اشکش بر آن قاب

هم چو دریا، روی پرآب

باز می گوید که ای کاش بودم آن شب های بی آب

نزد آقا نزد ارباب

تا ازین چشمه ، ازین رود

می رساندم من به آداب

قطره ای یا کوزه ای آب

شاعر: رحمان زارع 

5 1 1 1 1 1 Rating 5.00 (6 Votes)
Saturday, 18 May 2024
السبت, ۱۰ ذو القعدة ۱۴۴۵
شنبه, ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

Please publish modules in offcanvas position.